جدول جو
جدول جو

معنی ناهوشمند - جستجوی لغت در جدول جو

ناهوشمند
کودن، کم خرد، بی عقل
تصویری از ناهوشمند
تصویر ناهوشمند
فرهنگ فارسی عمید
ناهوشمند
(مَ)
بی هوش. (آنندراج). کم هوش. بی فراست. بی عقل. بی خرد:
بفرمود کو را به زندان برند
به نزدیک ناهوشمندان برند.
فردوسی.
وزیران کج بین ناهوشمند
رساندند در شاه و ملکش گزند.
هاتفی (از آنندراج).
مقابل هوشمند. رجوع به هوشمند شود
لغت نامه دهخدا
ناهوشمند
کم هوش بی خردبی فراست: بفرمودکورابزندان برند بنزدیک ناهوشمندان برند. (شا. بخ. 8 ص 2293) مقابل هوشمند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هوشمند
تصویر هوشمند
(پسرانه)
دانا، دارای هوش و توانایی ذهنی، بسیار با هوش، عاقل، خردمند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ناسودمند
تصویر ناسودمند
بی فایده، بیهوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هوشمند
تصویر هوشمند
باهوش، زرنگ، هوشیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نازورمند
تصویر نازورمند
کم زور، بی زور، ناتوان، برای مثال سگ کیست روباه نازورمند / که شیر ژیان را رساند گزند (نظامی۵ - ۸۲۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نابودمند
تصویر نابودمند
مفلس، فقیر، بی چیز، بی برگ و نوا، برای مثال تو کوتاه دستی و نابودمند / مزن دست بر شاخ سرو بلند (خواجو - لغتنامه - نابودمند)
فرهنگ فارسی عمید
(خوَشْ / خُشْ نُ)
ناخوشنود. ناراضی:
پدرکز پسر هیچ ناخوشند است
بدان کان پسر تخم و بار بد است.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بی فایده. بیهوده. بی حاصل. بی سود. بی اثر:
بدان دشت چه گرگ و چه گوسفند
چو باشند بیکار و ناسودمند.
فردوسی.
که گستهم و بندوی را کرده بند
به زندان کشیدند ناسودمند.
فردوسی.
که ازبهر من دل نداری نژند
نکوشی به فریاد ناسودمند.
نظامی.
- سخن (گفتار) ناسودمند:
کزو برتن من نیاید گزند
نگردد بگفتار ناسودمند.
فردوسی.
شنیدم سخن های ناسودمند
دلم نیست ترسان ز بیم گزند.
فردوسی.
زمانی فرود آی و بگشای بند
چه گوئی سخنهای ناسودمند.
فردوسی.
کرا در خرد رای باشد بلند
نگوید سخنهای ناسودمند.
نظامی.
، زیان بخش. موذی. آزاررساننده:
بپرهیز ازآن مرد ناسودمند
که خیزد از او درد و رنج و گزند.
فردوسی.
وگر زین بپیچی گزند آیدت
همه کار ناسودمند آیدت.
فردوسی.
که اندر جهان چیست ناسودمند
که آرد بدین پادشاهی گزند.
فردوسی.
، پرزیان. پرآسیب. خطرناک:
بدو گفت بهرام کاین گوسفند
که آرد بدین جای ناسودمند.
فردوسی.
نترسد ز کردار چرخ بلند
شود زندگانیش ناسودمند.
فردوسی.
که آمد ز برگ درخت بلند
خروشی پر از هول و ناسودمند.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بی زور. کم زور. عاجز. ناتوان. ضعیف. کم قوت:
سگ کیست روباه نازورمند
که شیر ژیان را رساند گزند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ مَ نِ)
بدصفت. زشت صفت. زشت خوی. (ص مقلوب) ، منش ناخوش. شیوۀ ناپسند. خوی بد. صفت زشت:
که ما بازگشتیم از آن بدکنش
مگر شاه گردد ز ناخوش منش.
فردوسی.
، حال قی و تهوع. (ناظم الاطباء) ، تهوع دارنده و ناگوار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَدا نَ / نِ)
نابخردانه. غیرعاقلانه. ابلهانه، نه از روی رندی و زیرکی
لغت نامه دهخدا
(مَ)
صاحب پریشانی و افلاس. مفلس. پریشان. فقیر. بی برگ و نوا. (برهان) (ناظم الاطباء). کنایه از مفلس و فقیر. (انجمن آرا). مفلس. بینوا. (شعوری). بی چیز. تهیدست. کوتاه دست:
تو کوتاه دستی و نابودمند
مزن دست بر شاخ سرو بلند.
(همای و همایون)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ناهوشیاری. بی هوشی. بی عقلی. بی فراستی. ابلهی. کانائی. کودنی. بلاهت. ناهوشمند بودن. مقابل هوشمندی. رجوع به ناهوشمند و هوشمندی شود
لغت نامه دهخدا
کم زوربی زورناتوان: سگ کیست روباه نازورمند که شیران ژیان را رساند گزند. (نظامی لغ) مقابل زورمند
فرهنگ لغت هوشیار
مفلس بی برگ و نوا تهی دست: توکوتاه دستی و نابودمند مزن دست برشاخ سروبلند. (همای وهماویون)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناهوشمندی
تصویر ناهوشمندی
کم هوشی بی خردی بی فراستی مقابل هوشمندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوشمند
تصویر هوشمند
صاحب هوش، هوشیار، با هوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسودمند
تصویر ناسودمند
بی فایده، بیحاصل، بیسود، بی اثر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوشمند
تصویر هوشمند
((مَ))
باهوش، عاقل، بخرد
فرهنگ فارسی معین
بی ثمر، بی حاصل، بی فایده، بیهوده، زیان بخش، پوچ، لاطائل، مهمل
متضاد: سودمند
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از هوشمند
تصویر هوشمند
Clever, Intelligent, Smart
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هوشمند
تصویر هوشمند
intelligent
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از هوشمند
تصویر هوشمند
clever, intelligent, klug
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از هوشمند
تصویر هوشمند
বুদ্ধিমান , বুদ্ধিমান , স্মার্ট
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از هوشمند
تصویر هوشمند
होशियार , बुद्धिमान , स्मार्ट
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از هوشمند
تصویر هوشمند
intelligente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از هوشمند
تصویر هوشمند
inteligente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از هوشمند
تصویر هوشمند
slim, intelligent
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از هوشمند
تصویر هوشمند
розумний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از هوشمند
تصویر هوشمند
умный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از هوشمند
تصویر هوشمند
bystry, inteligentny, mądry
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از هوشمند
تصویر هوشمند
inteligente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از هوشمند
تصویر هوشمند
zeki, akıllı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی