جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ناهوشمند

ناهوشمند

ناهوشمند
کم هوش بی خردبی فراست: بفرمودکورابزندان برند بنزدیک ناهوشمندان برند. (شا. بخ. 8 ص 2293) مقابل هوشمند
فرهنگ لغت هوشیار

ناهوشمند

ناهوشمند
بی هوش. (آنندراج). کم هوش. بی فراست. بی عقل. بی خرد:
بفرمود کو را به زندان برند
به نزدیک ناهوشمندان برند.
فردوسی.
وزیران کج بین ناهوشمند
رساندند در شاه و ملکش گزند.
هاتفی (از آنندراج).
مقابل هوشمند. رجوع به هوشمند شود
لغت نامه دهخدا

ناهوشمندی

ناهوشمندی
ناهوشیاری. بی هوشی. بی عقلی. بی فراستی. ابلهی. کانائی. کودنی. بلاهت. ناهوشمند بودن. مقابل هوشمندی. رجوع به ناهوشمند و هوشمندی شود
لغت نامه دهخدا

نازورمند

نازورمند
کم زور، بی زور، ناتوان، برای مِثال سگ کیست روباه نازورمند / که شیر ژیان را رسانَد گزند (نظامی۵ - ۸۲۴)
نازورمند
فرهنگ فارسی عمید

نابودمند

نابودمند
مفلس، فقیر، بی چیز، بی برگ و نوا، برای مِثال تو کوتاه دستی و نابودمند / مزن دست بر شاخ سرو بلند (خواجو - لغتنامه - نابودمند)
نابودمند
فرهنگ فارسی عمید

نازورمند

نازورمند
کم زوربی زورناتوان: سگ کیست روباه نازورمند که شیران ژیان را رساند گزند. (نظامی لغ) مقابل زورمند
فرهنگ لغت هوشیار

نابودمند

نابودمند
مفلس بی برگ و نوا تهی دست: توکوتاه دستی و نابودمند مزن دست برشاخ سروبلند. (همای وهماویون)
فرهنگ لغت هوشیار