جدول جو
جدول جو

معنی نامرفه - جستجوی لغت در جدول جو

نامرفه
(مُ رَفْ فَهْ)
ناآسوده. ناراحت. معذب. که در رفاه و آسایش نیست. که آرامش و آسودگی ندارد. که در سختی و تنگی و عذاب است. مقابل مرفه. رجوع به مرفه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نامردم
تصویر نامردم
ناکس، فرومایه، بدسرشت، پست فطرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامردی
تصویر نامردی
پستی و فرومایگی، برای مثال در حلقۀ کارزار جان دادن / بهتر که گریختن به نامردی (سعدی۲ - ۵۶۲)، ترسو بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامبرده
تصویر نامبرده
آنکه نام او در جایی یا در نوشته ای برده شده، ذکر شده، مذکور، نامدار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هامراه
تصویر هامراه
همراه، رفیق، موافق، هم قدم، دو تن که با هم راه بروند، آنچه قابل حمل و جابه جایی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامراد
تصویر نامراد
کسی که به مراد و مقصود خود نرسیده، ناکام، محروم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناموجه
تصویر ناموجه
غیر مقبول، ناپسند، ناپذیرفتنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناگرفت
تصویر ناگرفت
بی خبر، ناگاه، ناگهان
فرهنگ فارسی عمید
(مُ دَ / دِ)
که نمرده است. که زنده است. نمرده. مقابل مرده. رجوع به مرده شود
لغت نامه دهخدا
(مِ رَ)
دام که در آن گوسپندرا بسته گرگ شکار کنند یا آهنی است چنگال دار که در آن گوشت پاره پاره کشیده گرگ شکار نمایند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : نامره و ناموره، چنگکی آهنین که گوشت بدان آویزند شکار گرگ را. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نامردم
تصویر نامردم
فرومایه، نا اهل، بی قدر و مروت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناموجه
تصویر ناموجه
نپذیرفتنی نا به جا نامقبول ناپذیرفتنی: (ابوالحسن عباداین معنی وحرکت بغایت ناموجه و غیر محمود یافت {مقابل موجه. یا عذر ناموجه. بهانه نادرست عذرنابجا. یاغیبت ناموجه. غیبت بدون عذرموجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامرجو
تصویر نامرجو
ناخواسته نامطلوب ناخواسته: (وموجب اوایل نامرجو و مظهر عواقب محمود چگونه است {مقابل مرجو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامرتب
تصویر نامرتب
نامنظم، بی نظم و ترتیب
فرهنگ لغت هوشیار
نامیرنده لایموت باقی مقابل مران میران: ترا گویم ای سید مشرقین که مردم مرانند و تو نامران. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامردی
تصویر نامردی
پستی، حقارت، فرومایگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامرضی
تصویر نامرضی
ناشایسته ناپسندناشایسته نامقبول: (بعضی ازاخلاق اودرظاهرنامرضی باشد {مقابل مرضی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامرعی
تصویر نامرعی
منظور ناشده، مراعات ناشده، نادیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
بینا روشن چشم آنکه چشمش سالم وبی عیب است: مادح خورشید مداح خوداست که دو چشمم سالم و نامرمداست. (مثنوی لغ) مقابل مرمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامرئی
تصویر نامرئی
نادیدنی، غیب، ناپیدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامعفو
تصویر نامعفو
نابخشوده آنکه موردعفوقرارنگرفته نابخشوده
فرهنگ لغت هوشیار
ناگهان بغته نابیوسیده: قامتش تیراست جان بشکافم وجایش کنم ناگرفت آن تیر اگریک روزدر شست افتدم. (امیرخسروظنند. فرنظا) یاناگرفت زدن، ناغافل ضربت زدن: (اینک بیرون آمدوقومی رادرزیرجامه زره پوشانیده بودوزو بینهابدست ایشان داده تاوقت دخول تهییج فتنه کندو سلطان را ناگرفتنی زند مفردان ابواب راچشم براثواب ایشان افتاد دانستندکه درزیرایشان شراست. {توضیح معلوم نیست یاء آن یاء مصدری است یایاء تنکیر و قسم ثانی بنظر ارجح میاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناموفق
تصویر ناموفق
توفیق نایافته، موفق نگشته
فرهنگ لغت هوشیار
نام برده نامزد، زنی که جزیک شوهربمرددیگری نرسیده ومیان او وشوی نهایت محبت باشد: صولت او در ان صف ناورد زن نامویه برکند از مرد. توضیح درجهانگیری پس ازمعنی فوق افزوده شده: (وآن رابهندی سهاگن گویند) درفرنظا. آمده: (درهندی سهاگن بمعنی زن شوهرداراست شرط دیگری نداردولفظ نامویه مرکب ازنا (نه) ومویه (زاری) است وبمعنی زنی که مویه نکرده و شوهرداراست و معنی شعراین است که ممدوح درجنگ زن شوهرداررابی شوهرمیکند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامیده
تصویر نامیده
اسم داده موسوم، ترجمه شده مترجم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامبرده
تصویر نامبرده
نامدار، مشهور، معروف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامتفق
تصویر نامتفق
غیرمتفق متنافر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگرفته
تصویر ناگرفته
گرفته ناشده، آزاد، غیر مقید
فرهنگ لغت هوشیار
نبرده حمل ناکرده، تحمل نکرده: نابرده رنج گنج میسرنمیشود مزد آن گرفت جان برادر که کارکرد. (سعدی) مقابل برده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارفته
تصویر نارفته
آنکه هنوز عبور نکرده و نگذشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامراد
تصویر نامراد
محروم، نا امید، مایوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامرتب
تصویر نامرتب
پساپیش، نا به سامان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناموفق
تصویر ناموفق
ناکام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نامبرده
تصویر نامبرده
مشارالیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نامیده
تصویر نامیده
موسوم
فرهنگ واژه فارسی سره