جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ناموجه

ناموجه

ناموجه
نپذیرفتنی نا به جا نامقبول ناپذیرفتنی: (ابوالحسن عباداین معنی وحرکت بغایت ناموجه و غیر محمود یافت {مقابل موجه. یا عذر ناموجه. بهانه نادرست عذرنابجا. یاغیبت ناموجه. غیبت بدون عذرموجه
ناموجه
فرهنگ لغت هوشیار

ناموجه

ناموجه
ناپسند. غیرمقبول. غیرصحیح. (ناظم الاطباء) : ابوالحسن عباد این معنی و حرکت بغایت ناموجه و غیرمحمود یافت. (تاریخ قم ص 143).
- عذر ناموجه، نامقبول. غیرقابل قبول. ناپذیرفتنی.
- غیبت ناموجه، غیبت بدون عذر موجه
لغت نامه دهخدا

نامویه

نامویه
نام برده نامزد، زنی که جزیک شوهربمرددیگری نرسیده ومیان او وشوی نهایت محبت باشد: صولت او در ان صف ناورد زن نامویه برکند از مرد. توضیح درجهانگیری پس ازمعنی فوق افزوده شده: (وآن رابهندی سهاگن گویند) درفرنظا. آمده: (درهندی سهاگن بمعنی زن شوهرداراست شرط دیگری نداردولفظ نامویه مرکب ازنا (نه) ومویه (زاری) است وبمعنی زنی که مویه نکرده و شوهرداراست و معنی شعراین است که ممدوح درجنگ زن شوهرداررابی شوهرمیکند)
فرهنگ لغت هوشیار

نامویه

نامویه
ویژگی زنی که فقط یک بار ازدواج کرده و میان او و همسرش نهایت مهر و محبّت برقرار باشد، زن وفادار و مهربان به شوهر
فرهنگ فارسی عمید

نامویه

نامویه
زنی را گویند که بغیر از یک شوهر ندیده و به مرد دیگر نرسیده باشد و میان او و شوهرش نهایت الفت و محبت و اتحاد باشد. (برهان قاطع) (از جهانگیری) (از آنندراج) (از انجمن آرا). زنی که یک شوهر بیش ندیده. زن مهربان به شوهر. (از ناظم الاطباء). و رجوع به فرهنگ رشیدی و انجمن آرا و آنندراج شود
لغت نامه دهخدا

ناموسه

ناموسه
خوابگاه شیر. (منتهی الارب). عریسهالاسد. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

ناموره

ناموره
دام گرگ. نامره. (منتهی الارب). چنگکی آهنین که صیادقطعات گوشت بدان آویزد شکار گرگ را. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا