جدول جو
جدول جو

معنی نامرجو - جستجوی لغت در جدول جو

نامرجو
(مَ جُوو)
نامطلوب. نامترقب. مقابل مرجو: و موجب اوایل نامرجو و مظهر عواقب محمود چگونه است ؟ (سندبادنامه ص 282)
لغت نامه دهخدا
نامرجو
ناخواسته نامطلوب ناخواسته: (وموجب اوایل نامرجو و مظهر عواقب محمود چگونه است {مقابل مرجو
تصویری از نامرجو
تصویر نامرجو
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نامردم
تصویر نامردم
ناکس، فرومایه، بدسرشت، پست فطرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامراد
تصویر نامراد
کسی که به مراد و مقصود خود نرسیده، ناکام، محروم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامجو
تصویر نامجو
جویای نام، شهرت طلب، شجاع، دلیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامردی
تصویر نامردی
پستی و فرومایگی، برای مثال در حلقۀ کارزار جان دادن / بهتر که گریختن به نامردی (سعدی۲ - ۵۶۲)، ترسو بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامربوط
تصویر نامربوط
بی ربط، بی مناسبت، نامناسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناموجه
تصویر ناموجه
غیر مقبول، ناپسند، ناپذیرفتنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامرغوب
تصویر نامرغوب
آنچه پسندیده نباشد، ناپسند، جنس پست و کم بها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کام جو
تصویر کام جو
آنکه در طلب آرزوی خود برآید، جویندۀ کام و مراد
فرهنگ فارسی عمید
نامجوی، رجوع به نامجوی شود:
به تفرش دهی هست با نام او
نظامی از آنجا شده نامجو،
نظامی،
، شخص دلیر، (فرهنگ نظام)، نامجوی، جاه طلب، جویا و طالب مقام و منصب،
نام روز دهم از ماههای ملکی، (جهانگیری) (از فرهنگ نظام)، رجوع به نامجوی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نامرضی
تصویر نامرضی
ناشایسته ناپسندناشایسته نامقبول: (بعضی ازاخلاق اودرظاهرنامرضی باشد {مقابل مرضی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامرصود
تصویر نامرصود
آنچه که رصد نشده مقابل مرصود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامرسوم
تصویر نامرسوم
نانهاده نارستک (رستک نهاده رسم) نامتداول غیرمعمول مقابل مرسوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامرزوق
تصویر نامرزوق
بی روزی روزی نیافته روزی ناداده مقابل مرزوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامردی
تصویر نامردی
پستی، حقارت، فرومایگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامرغوب
تصویر نامرغوب
نامقبول، مورد میل و رغبت واقع نشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامردم
تصویر نامردم
فرومایه، نا اهل، بی قدر و مروت
فرهنگ لغت هوشیار
گوربه گور نیامرزیده رحمت نیافته مورد آمرزش قرار نگرفته (دشنامی است مرده را)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامرتب
تصویر نامرتب
نامنظم، بی نظم و ترتیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامربوط
تصویر نامربوط
نامناسب، بیهوده، دشنام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامرعی
تصویر نامرعی
منظور ناشده، مراعات ناشده، نادیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
نباشنده معدوم: زمانی کزفلک زاید زمان نابوده چون باشد زمان بی جود او موجود و ناموجودبی مبدا. (ناصرخسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
بینا روشن چشم آنکه چشمش سالم وبی عیب است: مادح خورشید مداح خوداست که دو چشمم سالم و نامرمداست. (مثنوی لغ) مقابل مرمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامرئی
تصویر نامرئی
نادیدنی، غیب، ناپیدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسجل
تصویر نامسجل
ناایستا ایستانگشته پروهان نیافته ثابت نشده نامدلل مقابل مسجل
فرهنگ لغت هوشیار
ناخود بین خود شکن آنکه مغرورنیست متواضع: ای بترجیح فخر نامعجب وی بعزکمال نامغرور. (مسعود سعد) مقابل معجب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامعفو
تصویر نامعفو
نابخشوده آنکه موردعفوقرارنگرفته نابخشوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناموجه
تصویر ناموجه
نپذیرفتنی نا به جا نامقبول ناپذیرفتنی: (ابوالحسن عباداین معنی وحرکت بغایت ناموجه و غیر محمود یافت {مقابل موجه. یا عذر ناموجه. بهانه نادرست عذرنابجا. یاغیبت ناموجه. غیبت بدون عذرموجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناماجور
تصویر ناماجور
بی مزد آنکه بمزد و پاداش خودنرسیده بی مزد
فرهنگ لغت هوشیار
نامیرنده لایموت باقی مقابل مران میران: ترا گویم ای سید مشرقین که مردم مرانند و تو نامران. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامجو
تصویر نامجو
((ی))
کسی که در پی آوازه، نیک است، دلیر، شجاع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نامربوط
تصویر نامربوط
نابسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نامرتب
تصویر نامرتب
پساپیش، نا به سامان
فرهنگ واژه فارسی سره
جاه طلب، شهرت خواه، شهرت طلب، نامخواه
فرهنگ واژه مترادف متضاد