شکننده تار سر با نیزه یا عصا. زنندۀ بر تارک. (آنندراج). آنکه سر را می شکند. (ناظم الاطباء) ، کفانندۀ حنظل و سوراخ کننده آن. (از منتهی الارب). اسم فاعل از نقف است. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). رجوع به نقف شود
شکننده تار سر با نیزه یا عصا. زنندۀ بر تارک. (آنندراج). آنکه سر را می شکند. (ناظم الاطباء) ، کفانندۀ حنظل و سوراخ کننده آن. (از منتهی الارب). اسم فاعل از نقف است. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). رجوع به نقف شود
شتر ماده، شتر، پستانداری نشخوار کننده و حلال گوشت با گردن دراز و پای بلند و یک یا دو کوهان بر پشت، بعیر، هیون، ابل، اشتر، خالۀ گردن دراز، جمل ستور، جمع نوق و انواق در علم نجوم صورت فلکی مشترکی در ذات الکرسی، حامل راس المغول و امراه المسلسله بیماری که تازه بهبود یافته و هنوز ضعف دارد
شتر ماده، شُتُر، پستانداری نشخوار کننده و حلال گوشت با گردن دراز و پای بلند و یک یا دو کوهان بر پشت، بَعیر، هَیون، اِبِل، اُشتُر، خالِۀ گَردَن دِراز، جَمَل ستور، جمع نوق و اَنواق در علم نجوم صورت فلکی مشترکی در ذات الکرسی، حامل راس المغول و امراه المسلسله بیماری که تازه بهبود یافته و هنوز ضعف دارد
شکننده، پیمان شکن، باز کننده تاب شکننده: (آنهاکه اورابرین بعث همی کنندناقض این دولت اندنه ناصح وهادم این خاندانندنه خادم)، آنکه عهد خودرابشکندپیمان شکن
شکننده، پیمان شکن، باز کننده تاب شکننده: (آنهاکه اورابرین بعث همی کنندناقض این دولت اندنه ناصح وهادم این خاندانندنه خادم)، آنکه عهد خودرابشکندپیمان شکن
ناتمام، نارسا، مقابل کامل ناقص العقل: کنایه از کم خرد و احمق ناقص الاعضاء: کنایه از کسی که در اعضای بدنش نقصی باشد ناقص الخلقه: کنایه از آن که دارای نقص مادرزادی باشد ناقص العضو: آن که عضوی از اعضای بدنش ناقص باشد
ناتمام، نارسا، مقابل کامل ناقصُ العقل: کنایه از کم خرد و احمق ناقصُ الاعضاء: کنایه از کسی که در اعضای بدنش نقصی باشد ناقصُ الخلقه: کنایه از آن که دارای نقص مادرزادی باشد ناقصُ العضو: آن که عضوی از اعضای بدنش ناقص باشد