دهی است از دهستان رمشک بخش کهنوج شهرستان جیرفت، در 185هزارگزی جنوب شرقی کهنوج و 4هزارگزی جنوب راه مالرو فنوج به رمشک، در منطقه ای کوهستانی و گرمسیر واقعاست و یک صد تن سکنه دارد، آبش از چاه و محصولش غلات و برنج و تنباکو و خرماست، شغل اهالی زراعت است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ص 48)
دهی است از دهستان رمشک بخش کهنوج شهرستان جیرفت، در 185هزارگزی جنوب شرقی کهنوج و 4هزارگزی جنوب راه مالرو فنوج به رمشک، در منطقه ای کوهستانی و گرمسیر واقعاست و یک صد تن سکنه دارد، آبش از چاه و محصولش غلات و برنج و تنباکو و خرماست، شغل اهالی زراعت است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ص 48)
غوطه وری در آب، سر فرو بردن در آب، غوطه ناغوش خوردن: سر در آب فرو بردن، غوطه خوردن، برای مثال گرد گرداب مگرد ای که ندانی تو شنا / که شوی غرقه چو ناگاهی ناغوش خوری (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۹۱)
غوطه وری در آب، سر فرو بردن در آب، غوطه ناغوش خوردن: سر در آب فرو بردن، غوطه خوردن، برای مِثال گرد گرداب مگرد ای که ندانی تو شنا / که شوی غرقه چو ناگاهی ناغوش خوری (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۹۱)
تختۀ دو شاخۀ زین اسب و دامنۀ زین اسب، برای مثال همه تفاخر آن ها به جود و دانش بود / همه تفاخر این ها به غاشیه ست و جناغ (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۳۴)
تختۀ دو شاخۀ زین اسب و دامنۀ زین اسب، برای مِثال همه تفاخر آن ها به جود و دانش بود / همه تفاخر این ها به غاشیه ست و جناغ (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۳۴)
استخوانی باریک و مسطح که در بدن انسان در جلو سینه قرار دارد و هفت زوج از دنده ها به آن اتصال دارند و در قسمت بالا به دو استخوان ترقوۀ راست و چپ متصل است، استخوانی دوشاخه به شکل ۷ در جلو سینۀ مرغ که در شرط بندی می شکنند جناغ شکستن: کنایه از شرط بندی کردن دو تن با شکستن جناغ مرغ، به این صورت که هر کس شرط را فراموش کرد و چیزی از دست طرف گرفت شرط بندی را باخته است
استخوانی باریک و مسطح که در بدن انسان در جلو سینه قرار دارد و هفت زوج از دنده ها به آن اتصال دارند و در قسمت بالا به دو استخوان ترقوۀ راست و چپ متصل است، استخوانی دوشاخه به شکل ۷ در جلو سینۀ مرغ که در شرط بندی می شکنند جناغ شکستن: کنایه از شرط بندی کردن دو تن با شکستن جناغ مرغ، به این صورت که هر کس شرط را فراموش کرد و چیزی از دست طرف گرفت شرط بندی را باخته است
نردبان و زینه پایۀ سقف دار را گویند، (برهان قاطع)، نردبان و زینه پایه و راه زینۀ سقف دار، (ناظم الاطباء)، نردبان و پله و زینۀ سقف دار که باران بر آن نبارد، (انجمن آرا)، نردبان مسقف، پوششی که در بام خانه به روی راه زینه سازند تا برف و باران بر آن نبارد، (ناظم الاطباء)، بعضی پوشش سر نردبان را گفته اند که بر بام خانه سازند تا برف و باران به پائین نیاید، (برهان قاطع)
نردبان و زینه پایۀ سقف دار را گویند، (برهان قاطع)، نردبان و زینه پایه و راه زینۀ سقف دار، (ناظم الاطباء)، نردبان و پله و زینۀ سقف دار که باران بر آن نبارد، (انجمن آرا)، نردبان مسقف، پوششی که در بام خانه به روی راه زینه سازند تا برف و باران بر آن نبارد، (ناظم الاطباء)، بعضی پوشش سر نردبان را گفته اند که بر بام خانه سازند تا برف و باران به پائین نیاید، (برهان قاطع)
نارمشک، (دزی)، به معنی نارمشک است که تخمی باشد سرخ رنگ، معده و جگر سرخ را نافع بود، (برهان قاطع) (آنندراج)، تخمی سرخ رنگ که نارمشک نامند، (ناظم الاطباء)، ناغیشت، (داود انطاکی)، ناغیت، فلفل السودان، جسومی، اغرومی، نارمشک، رجوع به نارمشک شود
نارمشک، (دزی)، به معنی نارمشک است که تخمی باشد سرخ رنگ، معده و جگر سرخ را نافع بود، (برهان قاطع) (آنندراج)، تخمی سرخ رنگ که نارمشک نامند، (ناظم الاطباء)، ناغیشت، (داود انطاکی)، ناغیت، فلفل السودان، جسومی، اغرومی، نارمشک، رجوع به نارمشک شود
چیزی را به آب فروبردن، (برهان قاطع)، سر به آب فروبردن مردم و مرغ، (فرهنگ اسدی) (صحاح الفرس)، سر به آب فروبردن و غوطه خوردن، (برهان)، غوته خوردن، (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)، سر به آب فروبردن بود از مردم و مرغ را نیز گویند، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین از لغت فرس) (فرهنگ نظام)، سر در آب فروبردن، (فرهنگ اوبهی)، غوطه وری، فرورفتگی در آب، فرورفتگی سر در آب، (ناظم الاطباء)، در برهان به معنی غوطه خوردن درآب آمده ولیکن خطا کرده باغوش است به بای پارسی، (انجمن آرا)، باغوش، سر به آب فروبردن و غوطه خوردن
چیزی را به آب فروبردن، (برهان قاطع)، سر به آب فروبردن مردم و مرغ، (فرهنگ اسدی) (صحاح الفرس)، سر به آب فروبردن و غوطه خوردن، (برهان)، غوته خوردن، (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)، سر به آب فروبردن بود از مردم و مرغ را نیز گویند، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین از لغت فرس) (فرهنگ نظام)، سر در آب فروبردن، (فرهنگ اوبهی)، غوطه وری، فرورفتگی در آب، فرورفتگی سر در آب، (ناظم الاطباء)، در برهان به معنی غوطه خوردن درآب آمده ولیکن خطا کرده باغوش است به بای پارسی، (انجمن آرا)، باغوش، سر به آب فروبردن و غوطه خوردن
تار ریسمان خام را گویند که بر دوک پیچیده شود. (برهان) (ناظم الاطباء). ریسمان خام که بر دوک ریسندش. (شرفنامۀ منیری). ریسمان خام (آنندراج) (غیاث اللغات). ابریشم خام. (فرهنگ شعوری). چغرشته، چفرسته، زغوته و ماشوره با آن مترادفند. (فرهنگ شعوری) (شرفنامۀ منیری) : از کاج خوردن آن سگ بی حمیت جهود بی دوک پنبه گردن خود را بناغ کرد. سوزنی (از فرهنگ شعوری). حله بافان باغ می بافند حله ها و پدید نیست بناغ. مولوی (از فرهنگ شعوری). مرغ مرده خشک و از زخم کلا استخوانها زار گشته چون بناغ. مولوی.
تار ریسمان خام را گویند که بر دوک پیچیده شود. (برهان) (ناظم الاطباء). ریسمان خام که بر دوک ریسندش. (شرفنامۀ منیری). ریسمان خام (آنندراج) (غیاث اللغات). ابریشم خام. (فرهنگ شعوری). چغرشته، چفرسته، زغوته و ماشوره با آن مترادفند. (فرهنگ شعوری) (شرفنامۀ منیری) : از کاج خوردن آن سگ بی حمیت جهود بی دوک پنبه گردن خود را بناغ کرد. سوزنی (از فرهنگ شعوری). حله بافان باغ می بافند حله ها و پدید نیست بناغ. مولوی (از فرهنگ شعوری). مرغ مرده خشک و از زخم کلا استخوانها زار گشته چون بناغ. مولوی.
سرباب فروبردن آدمی ومرغان غوطه خوری. توضیح هدایت نویسد: (دربرهان بمعنی غوطه خوردن درآب آمده و لیکن خطا کرده پاغوش است ببای پارسی. {اماباید دانست که این کلمه بصورت} ناغوش {درلغت فرس اسدی و صحاح الفراس با شاهدی از لبیبی آمده بنابراین قول هدایت براساسی نمی نماید
سرباب فروبردن آدمی ومرغان غوطه خوری. توضیح هدایت نویسد: (دربرهان بمعنی غوطه خوردن درآب آمده و لیکن خطا کرده پاغوش است ببای پارسی. {اماباید دانست که این کلمه بصورت} ناغوش {درلغت فرس اسدی و صحاح الفراس با شاهدی از لبیبی آمده بنابراین قول هدایت براساسی نمی نماید
استخوانی به شکل عدد 7 که جلوی سینه مرغ قرار دارد، استخوانی در جلو سینه انسان که از پایین به دنده ها و در بالا به استخوان های ترقوه وصل می شود، سه پایه، شرط و گروی که دو کس با هم بندند، جناب
استخوانی به شکل عدد 7 که جلوی سینه مرغ قرار دارد، استخوانی در جلو سینه انسان که از پایین به دنده ها و در بالا به استخوان های ترقوه وصل می شود، سه پایه، شرط و گروی که دو کس با هم بندند، جناب