جدول جو
جدول جو

معنی ناغوش خوردن

ناغوش خوردن
سر در آب فرو بردن، غوطه خوردن، برای مثال گرد گرداب مگرد ای که ندانی تو شنا / که شوی غرقه چو ناگاهی ناغوش خوری (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۹۱)
تصویری از ناغوش خوردن
تصویر ناغوش خوردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ناغوش خوردن

ناغوش خوردن

ناغوش خوردن
سرباب فرو بردن غوطه خوردن: (گرد گرداب مگردارت نیاموخت شنا که شوی غرقه چو ناگاهی ناغوش خوری. (لبیبی. لفااق. 220)
ناغوش خوردن
فرهنگ لغت هوشیار

ناغوش خوردن

ناغوش خوردن
غوطه خوردن. سر به آب فروبردن. غوطه ور شدن. غوطه خوردن در آب. مغاص. غوص. غیاص. غیاصه:
گرد گرداب مگرد ارت نیاموخت شنا
که شوی غرقه چو ناگاهی ناغوش خوری.
لبیبی (از صحاح الفرس)
لغت نامه دهخدا

باغوش خوردن

باغوش خوردن
صاحب انجمن آرا و به تبع او صاحب آنندراج آرد: در آب غوطه خوردن و هر قدر در زیر آب بماند گویند باغوش خورد و شعر ذیل را از فردوسی شاهد آرد:
در این آب باغوش خوردن رواست
که یک تیر بالا بود آب راست.
؟
اما صحیح کلمه ناغوش و در شاهنامه (بحکایت فهرست ولف) نیز ناغوش آمده و ناغوش خوردن درست است. رجوع به ناغوش و رجوع به لغت فرس اسدی و شعر شاهد آن از لبیبی شود
لغت نامه دهخدا

نارو خوردن

نارو خوردن
مورد رفتار ناجوانمردانه واقع شدن فریب خوردن از دوست وآشنا نا رفاقتی دیدن
فرهنگ لغت هوشیار

نارو خوردن

نارو خوردن
در تداول، یکدستی خوردن. نارفاقتی دیدن. اغفال شدن. فریب خوردن
لغت نامه دهخدا

نوش خوردن

نوش خوردن
شاد خوردن. به لذت خوردن. (فرهنگ فارسی معین) ، نوش جان کردن. نوش کردن:
جهان دار و شادی کن و نوش خور
می از دست آن ترک سیمین ذقن.
فرخی.
، شراب نوشیدن:
نوش خور شمشیر زن دینار ده ملکت ستان
داد کن بیداد کن دشمن فکن مسکین نواز.
منوچهری.
، نوش خوردن از کسی، از او متنعم شدن و محبت و نوازش دیدن. مقابل نیش خوردن:
نیش در آن زن که ز تو نوش خورد
پشم در آن کش که تو را پنبه کرد.
نظامی
لغت نامه دهخدا