تار ریسمان خام را گویند که بر دوک پیچیده شود. (برهان) (ناظم الاطباء). ریسمان خام که بر دوک ریسندش. (شرفنامۀ منیری). ریسمان خام (آنندراج) (غیاث اللغات). ابریشم خام. (فرهنگ شعوری). چغرشته، چفرسته، زغوته و ماشوره با آن مترادفند. (فرهنگ شعوری) (شرفنامۀ منیری) : از کاج خوردن آن سگ بی حمیت جهود بی دوک پنبه گردن خود را بناغ کرد. سوزنی (از فرهنگ شعوری). حله بافان باغ می بافند حله ها و پدید نیست بناغ. مولوی (از فرهنگ شعوری). مرغ مرده خشک و از زخم کلا استخوانها زار گشته چون بناغ. مولوی.