جدول جو
جدول جو

معنی ناصواب - جستجوی لغت در جدول جو

ناصواب
ناراست، نادرست، ناحق، ناروا
تصویری از ناصواب
تصویر ناصواب
فرهنگ فارسی عمید
ناصواب(صَ)
غلط. خطا. خبط. (ناظم الاطباء). نادرست. غیرصحیح. نابجا. مقابل صواب: امیر گفت این همه ناصواب است که خواجه می گوید و این کارها به تن خویش پیش خواهم گرفت. (تاریخ بیهقی ص 267). اکنون چنین مصیبت بیفتاد که سوی مرو می رود و ما را ناصواب می نماید. (تاریخ بیهقی). پشت به غزنی و هندوستان کردن ناصوابست. (تاریخ بیهقی ص 453).
این همی گوید بباید جست ازین
تا پدیدآید صواب از ناصواب.
ناصرخسرو.
گفتم بگوش صبح که این چشم زخم چیست
کاشکال و حال چرخ چنین ناصواب شد.
خاقانی (دیوان ص 157).
صواب آن چنان شد که آرم شتاب
که آزرم دشمن بود ناصواب.
نظامی.
هرکه تأمل نکند در جواب
بیشتر آید سخنش ناصواب.
سعدی.
و اگر بر وفق تصور خویش در آن تصرفی نمایند بلاکلام بی وجه و ناصواب افتد. (رشیدی).
به وقت گل شدم از توبه شراب خجل
که کس مباد ز کردار ناصواب خجل.
حافظ.
، ناروا. بد. ناحق. (ناظم الاطباء). ناپسند. ناپسندیده. ناخوب: نبشته آمد به خواجۀ بزرگ که سلطان چنین چیزهای ناصواب می فرماید خواجه بهتر داند که چه می فرماید. (تاریخ بیهقی ص 673).
گر بترسی ز ناصواب جواب
وقت گفتن صبور باش صبور.
ناصرخسرو.
گفت یا محمد امت تو بهتر از پیغمبرزادگان نباشد که با برادر خویش چه کردند ازبهر آنکه کارهای ناصواب از پیغمبرزادگان عجب نباشد. (معجم البلدان) (قصص الانبیا ص 59).
زبانی که دارد سخن ناصواب
به خاموشیش داد باید جواب.
نظامی.
نرفتست هرگز ره ناصوب
دلش روشن و دعوتش مستجاب.
سعدی.
صوابست با او شدن سوی گل
اگر چند گوید بسی ناصواب.
اشرفی (ازآنندراج).
، عمل قبیح. ناشایست. کار بد: در پیش ایشان (دختران پادشاه مصر) رفت (جوانی امرد) و با زن شاه ناصوابی بکرد. (اسکندرنامۀ خطی)، عاصی. گناهکار، ناموافق، سخن ناصواب. بیهوده. دروغ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ناصواب
غیر صحیح، نابجا و نادرست
تصویری از ناصواب
تصویر ناصواب
فرهنگ لغت هوشیار
ناصواب
اشتباه، باطل، دروغ، سهو، کذب، نابجا، ناپسندیده، ناحق، نادرست، ناراست
متضاد: صواب
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نازیاب
تصویر نازیاب
(دخترانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از زنان شاعر بهرام گور پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ناشتاب
تصویر ناشتاب
بی شتاب، آنکه شتاب نکند، شکیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشتاب
تصویر ناشتاب
ناشتا، شخص گرسنه که از بامداد چیزی نخورده باشد، گرسنه، غذانخورده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناتوان
تصویر ناتوان
عاجز، درمانده، ضعیف، سست، کنایه از تهی دست، بی پول، بی نوا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناخواه
تصویر ناخواه
نامطلوب، ناخواسته، نخواسته، بی اراده، بی اختیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناگوار
تصویر ناگوار
نامطبوع، ناخوشایند مثلاً حوادث ناگوار، بدمزه، خوراکی که در معده هضم نشود، امتلا، سوء هاضمه، تخمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشتاب
تصویر ناشتاب
آهسته، شکیبا، صابر، صبور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناتوان
تصویر ناتوان
علیل، بیمار، مریض، دردمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگوار
تصویر ناگوار
چیز بد هضم که زود گوارا نشود، تحلیل نرفته، هضم نشده، سنگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناحساب
تصویر ناحساب
آنکه بحق اذعان نکند، زورگو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناروال
تصویر ناروال
فرانسوی نیزه ناهی نیزه ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناواجب
تصویر ناواجب
مستحب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناصوفی
تصویر ناصوفی
صوفیی که برخلاف عادت و مرام صوفیان رفتار کند، بدرفتاربدکردار: (ازخوارق عادت آنکه وقتی که (المه) ناصوفی ازین آستان روی گردانید و باجاق عثمان لو رفت وبعد از مدتی نادم شده معاودت نمود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناصابر
تصویر ناصابر
ناشکیبا بی صبرناشکیبامقابل صابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارواج
تصویر نارواج
نارواگ نارایج کاسد مقابل رایج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناروان
تصویر ناروان
غیر جاری، غیر متحرک، ساکن، راکد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخوار
تصویر ناخوار
مشکل، دشوار، ناهموار، غلیظ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخواه
تصویر ناخواه
بی اختیار، بدون میل و اراده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نا واجب
تصویر نا واجب
نابایست نابایا، ناروا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انصباب
تصویر انصباب
ریخته شدن آبگونه (مایع) فرود آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انصیاب
تصویر انصیاب
فرو ریختن باران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگوار
تصویر ناگوار
((گُ))
نامطبوع، ناخوش آیند، هضم نشده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناتوان
تصویر ناتوان
((تَ))
عاجز، ضعیف، مریض، فقیر، آن که مردی ندارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصواب
تصویر اصواب
((اَ وَ))
صواب تر، درست تر، راست تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناگوار
تصویر ناگوار
نامطبوع، وخیم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناتوان
تصویر ناتوان
ضعیف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناتوان
تصویر ناتوان
Unable
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناتوان
تصویر ناتوان
incapaz
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ناتوان
تصویر ناتوان
incapaz
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ناتوان
تصویر ناتوان
niezdolny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ناتوان
تصویر ناتوان
неспособный
دیکشنری فارسی به روسی