جدول جو
جدول جو

معنی ناشتاب

ناشتاب
ناشتا، شخص گرسنه که از بامداد چیزی نخورده باشد، گرسنه، غذانخورده
تصویری از ناشتاب
تصویر ناشتاب
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ناشتاب

ناشتاب

ناشتاب
به معنی ناشتا و ناهار است که از صبح باز چیزی نخوردن باشد. (برهان قاطع) :
هرگه که عالمی را بینم به هر مراد
جود تو سیر کرده و من ناشتاب تو.
مسعودسعد.
یا بپرسم که چه خوردی ناشتاب
تو بگوئی نه شراب و نه کباب.
مولوی.
، روزه داری. پرهیزگاری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

ناشتاب

ناشتاب
بی شتاب. آهسته. شکیبا. صابر. صبور. (ناظم الاطباء). ناشتابان. آنکه درنگ می کند و شتاب نمی کند
لغت نامه دهخدا

ناشتار

ناشتار
درختی از تیرۀ کاج ها، دارای برگ های دراز و نوک تیز که در نواحی جنوبی ایران می روید
ناشتار
فرهنگ فارسی عمید

ناشتار

ناشتار
درختی از تیره مخروطیان (تیره کاجها) که در جنگلهای نواحی شمالی و مرکزی اروپا (خصوصاجنگلهای سوئد) فراوان است و گونه هایی از آن نیز در نواحی جنوبی ایران میروید. ارتفاع این درخت در حدود 50 متر و دارای پوستی ضخیم و صاف برنگ قهوه یی مایل بقرمز است ولی تدریجاپوست درخت براثر مرور زمان و ازدیاد سن ازاین حالت خارج شده وضع ناهموار و رنگ خاکستری پیدا میکند. قطر تنه این درخت تا 1، 1 متروعمرش تا 500 سال میرسد. برگهایش باریک و نوک تیز و سبز رنگ است. گلهای نر آن بشکل مخروطهای کوچک بیضوی و گلی رنگ و گلهای ماده اش استوانه یی و بنفش مایل به قرمز است. باایجاد شکاف در تنه این درخت نوعی سقزبنام سقز بورگنی بدست میاورند. سقز حاصل از این درخت دارای بوی معطر و حالت نیمه مایع است ولی پس از خارج شدن از شکاف درخت بسرعت انجماد یافته بویی مخصوص و قوی پیدا میکند. این سقز در اسیداستیک و استن کاملا حل میشود ولی در الکل بطور ناقص محلول است. از این سقز در پزشکی در تهیه مشمع های دارویی استفاده میکنند و چون بر اثر حرارت پوست بدن مایع شده جریان مییابدباید آنرا با موم مخلوط نماینددرخت نوئل صنوبر صغیرنوئل
فرهنگ لغت هوشیار

باشتاب

باشتاب
شتاب کننده. عجول. باعجله:
کسی را که مغزش بود باشتاب
فراوان سخن باشد و دیریاب.
فردوسی.
گر او جنک سازد نسازیم جنگ
که او باشتابست و ما با درنگ.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

ناشتالب

ناشتالب
گرسنه. روزه دار. که دیری است لب به خوراکی نزده. زنگ دندان. که صبحانه صرف نکرده است:
ای ساقی الغیاث که بس ناشتالبم
زآن می بده که دی به صبوحی چشیده ایم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

ناشتابی

ناشتابی
آهستگی. شکیبائی. صبوری. (ناظم الاطباء). شتاب نکردن. عمل ناشتاب. رجوع به ناشتاب شود
لغت نامه دهخدا