بی میل و اراده. بی اختیار. بی خواست. (ناظم الاطباء). ناخواسته. (فرهنگ نظام). کنایه از کاری بود که نه بخواست و اختیار کسی به فعل آید. (انجمن آرا). بدون اراده. کراههً. اجباراً. به طور عدم میل و رغبت. (ناظم الاطباء). کرهاً. - خواه و ناخواه، طوعاً و کرهاً. - ناخواه کسی، برخلاف میل او. به خلاف خواست او. علی رغم او: آن چنان کز عطسه ای و خامیاز این دهان گردد به ناخواه تو باز. مولوی. که کسی ناخواه او و رغم او گردد اندر ملکت او حکم جو. مولوی. چون کسی ناخواه وی بر وی براند خاربن در باغ ملک او نشاند. مولوی
زِنیان، گیاهی خودرو با گلهای سفید و دانه هایی زرد رنگ و خوش بو با طعمِ کمی تند و تلخ که گاهی روی نان می ریخته اند و برای تهیه اسانس کاربرد دارد، زینان، زینیان، نینیا، ساسِم، جِوانی، نَغَن، نَغنَخوٰاد، نَغنَخوٰالان، نان خوٰاه