ناسازوار و غضبناک. (منتهی الارب) (آنندراج). زنی که ناسازگاری کند با شوی خویش. (از اقرب الموارد). زنی که ناسازواری کند شوی را و در غضب و خشم آورد آن را. (ناظم الاطباء). ناشز. ناشزه
ناسازوار و غضبناک. (منتهی الارب) (آنندراج). زنی که ناسازگاری کند با شوی خویش. (از اقرب الموارد). زنی که ناسازواری کند شوی را و در غضب و خشم آورد آن را. (ناظم الاطباء). ناشز. ناشزه
ناشی در فارسی برنا جوانک، تازه کار بی آزمون تازه کارمبتدی بی تجربه، ختم است برغم چندناشی بر خاقانی سخن تراشی. (خاقانی انجمن لغ)، بی تجربه، تازه کار، ناآزموده، بی مهارت
ناشی در فارسی برنا جوانک، تازه کار بی آزمون تازه کارمبتدی بی تجربه، ختم است برغم چندناشی بر خاقانی سخن تراشی. (خاقانی انجمن لغ)، بی تجربه، تازه کار، ناآزموده، بی مهارت
ناتمام، نارسا، مقابل کامل ناقص العقل: کنایه از کم خرد و احمق ناقص الاعضاء: کنایه از کسی که در اعضای بدنش نقصی باشد ناقص الخلقه: کنایه از آن که دارای نقص مادرزادی باشد ناقص العضو: آن که عضوی از اعضای بدنش ناقص باشد
ناتمام، نارسا، مقابل کامل ناقصُ العقل: کنایه از کم خرد و احمق ناقصُ الاعضاء: کنایه از کسی که در اعضای بدنش نقصی باشد ناقصُ الخلقه: کنایه از آن که دارای نقص مادرزادی باشد ناقصُ العضو: آن که عضوی از اعضای بدنش ناقص باشد