بلندنشیننده. (آنندراج) (غیاث اللغات) (صراح) (منتخب اللغات). آنچه که بلند برآمده باشد از مکانش. ما کان ناتاً مرتفعاً عن مکانه. (المنجد). مرتفع. (اقرب الموارد). ج، نواشز. - عرق ناشز، رگ بلند برآمده و برجهنده از بیماری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ناتی ٔ، یضرب و یرتفع عن مکانه لداء او غیره. (المنجد). - قلب ناشز، دل از جای رفته از ترس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ارتفع من مکانه رعبا. (اقرب الموارد) : نشزت نفسه، جاشت من الفزع. (المنجد). رجوع به نشز شود. ، زنی که ناسازواری کند شوی را و در خشم آورد آن را و امتناع کند از آن. (ناظم الاطباء). زن ناسازگار. زنی که با شوهر خود ناسازگاری کند. که با شوی آرام نگیرد. ناسازوار با شوی. آنکه عصیان کند با شوی. رجوع به ناشزه شود، مردی که بر زنش جفا کند. (فرهنگ نظام)
استغنای معشوق، کرشمه کردن عشوه گری، فخرتفاخر: (درهمه قریش کسی رافرزندی چون عماره نیست... ما را و ترا و همه قریش را بدو نازش است)، موجب فخر مفخر: همان ناموررستم پیلتن ستون کیان نازش انجمن. (شا)، تکبر بزرگ منشی، نعمت رفاه، نوازش ملاطفت تسلی: ستمدیده را اوست فریاد رس منازید با نازش او بکس. (شا)