پوشاندن چیزی با مالیدن چیز دیگر به روی آن، مثل کاهگل مالیدن به بام یا دیوار، آب زر یا آب نقره دادن به فلزات و شیره یا روغن مالیدن به چیزی، اندود کردن، برای مثال چو خرما به شیرینی اندوده پوست / چو بازش کنی استخوانی در اوست (سعدی۱ - ۳۸)
پوشاندن چیزی با مالیدن چیز دیگر به روی آن، مثل کاهگل مالیدن به بام یا دیوار، آب زر یا آب نقره دادن به فلزات و شیره یا روغن مالیدن به چیزی، اندود کردن، برای مِثال چو خرما به شیرینی اندوده پوست / چو بازش کنی استخوانی در اوست (سعدی۱ - ۳۸)
ساییده شدن، به تدریج از میان بردن، ضعیف و ناتوان کردن، برای مثال نه گشت زمانه بفرسایدش / نه آن رنج و تیمار بگزایدش (فردوسی - ۱/۸)، مقابل افزودن، کم شدن، برای مثال فزودگان را فرسوده گیر پاک همه / خدای عزّوجل نه فزود و نه فرسود (ناصرخسرو - ۳۱)
ساییده شدن، به تدریج از میان بردن، ضعیف و ناتوان کردن، برای مِثال نه گشت زمانه بفرسایدش / نه آن رنج و تیمار بگزایدش (فردوسی - ۱/۸)، مقابلِ افزودن، کم شدن، برای مِثال فزودگان را فرسوده گیر پاک همه / خدای عزّوجل نه فزود و نه فرسود (ناصرخسرو - ۳۱)
چیدن، چیدن گل، بالای هم چیدن، روی هم گذاشتن، انباشتن، فراهم آوردن، کنایه از آفریدن، آفرینش، برای مثال بودنت در خاک باشد یافتی / همچنان کز خاک بود انبودنت (رودکی - ۵۲۱)
چیدن، چیدن گل، بالای هم چیدن، روی هم گذاشتن، انباشتن، فراهم آوردن، کنایه از آفریدن، آفرینش، برای مِثال بودنت در خاک باشد یافتی / همچنان کز خاک بود انبودنت (رودکی - ۵۲۱)
نستدن. نستاندن. نگرفتن. نپذیرفتن. مقابل ستدن: چندانکه مروتست در دادن در ناستدن هزار چندانست. انوری. قدرت بخشش اگر نیست مرا باکی نیست قدرت ناستدن هست و ﷲ الحمد. انوری
نستدن. نستاندن. نگرفتن. نپذیرفتن. مقابل ستدن: چندانکه مروتست در دادن در ناستدن هزار چندانست. انوری. قدرت بخشش اگر نیست مرا باکی نیست قدرت ناستدن هست و ﷲ الحمد. انوری
نیستی. عدم. نبودن. مقابل بودن به معنی وجود: مرا ارادت نابودن و بدن نرسید که بودمی به مراد خود از دگر کردار. ناصرخسرو. نابودن خود بدیدۀ عقل ببین آنگه اگرت کری کند غم میخور. کمال اسماعیل
نیستی. عدم. نبودن. مقابل بودن به معنی وجود: مرا ارادت نابودن و بدن نرسید که بودمی به مراد خود از دگر کردار. ناصرخسرو. نابودن خود بدیدۀ عقل ببین آنگه اگرت کری کند غم میخور. کمال اسماعیل