- نار
- انار
آتش، آنچه از سوختن چوب یا زغال یا چیز دیگر به وجود می آید و دارای روشنی و حرارت است، تش، آذر، برزین، انیسه، مخ، ورزم، وراغ، اخگر
معنی نار - جستجوی لغت در جدول جو
- نار
- آتش، آذر، جمع آن انوار است
- نار
- آتش، آذر، جمع نیران
- نار
- مخفف انار، (استع) پستان، اشک خونین
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زبانۀ ترازو یا قپان، سنگ قپان
نارسیده، نرسیده، میوۀ خام، کال
مکر، حیله، فریب، کید، شکیل، قلّاشی، ریو، گربه شانی، نیرنگ، چاره، احتیال، حقّه، دویل، غدر، اشکیل، خدعه، ستاوه، دلام، شید، تزویر، تنبل، روغان، کلک، گول، دغلی، ترفند، ترب، خاتوله، دستان
حیله گر، مکار، ناکرد
نارو زدن: کنایه از حیله کردن، نیرنگ زدن، خیانت کردن به کسی
حیله گر، مکار، ناکرد
نارو زدن: کنایه از حیله کردن، نیرنگ زدن، خیانت کردن به کسی
آتشی آتشین
سنگ قپان
مکر کردن، فریب دادن
میوه خام و نرسیده، بحد کمال نرسیده
کنه ای که بر تن جانوران چسبد و خون آنها را بمکد، پشه بق
جامه پوشیدنی، لباس
نیرنگ، حیله، مرکوبی که خوب راه نرود و چموشی کند
چکاوک، پرنده ای کوچک و خوش آواز شبیه گنجشک با تاج کوچکی بر روی سر
چکاو، چکوک، چاوک، ژوله، جل، جلک، هوژه، خجو، خاک خسپه، قبّره، قنبره
چکاو، چکوک، چاوک، ژوله، جل، جلک، هوژه، خجو، خاک خسپه، قبّره، قنبره
Immature, Unripe
imaturo
inmaduro
niedojrzały
незрелый
незрілий , незрілий
onrijp
unreif
immature
immaturo
अपरिपक्व , कच्चा
অপরিপক্ব , অপরিপক্ব
olgunlaşmamış
미성숙한 , 미성숙한
mchanga, mbichi