جدول جو
جدول جو

معنی شنار

شنار
شنا، رفتن مسافتی در آب با حرکت دادن دست ها و پاها، اشناب، شناو، آشناب، شناه، سباحت، آشناه، آشنا، اشنه، اشناه برای مثال بدو گفت مردی سوی رودبار / به رود اندرون شو همی بی شنار (ابوشکور- صحاح الفرس - شنار)
تصویری از شنار
تصویر شنار
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با شنار

شنار

شنار
عار، ننگ، زشت ترین عیب
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، مَشئوم، پاسَبز، مَنحوس، مَشوم، نامُبارَک، مَیشوم، نامِیمون، خُشک پِی، بَدیُمن، مَرَخشِه، سیاه دَست، بَدشُگون، نَحس، بَداُغُر، بَدقَدَم، سَبز پا، سَبز قَدَم، تَخَجُّم، نافَرُّخ، شِمال برای مِثال زان که بی شُکری بُوَد شوم و شنار / می برد بی شکر را در قعر نار (مولوی - ۷۳)
شنار
فرهنگ فارسی عمید

شنار

شنار
عیب بدتر و عار. (از منتهی الارب). بدترین عیب و عار. (از اقرب الموارد) ، دشمنی کردن باشد و دشمن داشتن یعنی با کسی و چیزی بد بودن. (برهان) ، امر مشهور به بدی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). فضاحت و بی آبرویی و رسوایی و بدنامی و ننگ و عار. (ناظم الاطباء) :
زانکه بی شکری بود شوم و شنار
میبرد بی شکر را تا قعرنار.
مولوی
لغت نامه دهخدا