جدول جو
جدول جو

معنی منار

منار((مَ))
مناره، ستون بلندی در مساجد برای روشن کردن چراغ، جای اذان گفتن، مفرد مناور، منائر
تصویری از منار
تصویر منار
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با منار

منار

منار
مناره ها، جاهای نور، جاهای روشنایی، سازه هایی بلند و ستون مانند بر بالای مساجد و معابد که از آنجا اذان می گویند، گلدسته ها، جمعِ واژۀ مناره
منار
فرهنگ فارسی عمید

منار

منار
شیدگاه چراغ راهنما، گلدسته جوتره (به معنی مناره باشد) هاچ محل نور جای روشنایی، جای بلندی که بر آن چراغ افروزند برای راهنمایی مسافران و کشتی، ستونی مرتفع که از آجر یا سنگ بر آورند و بر بالای آن اذان گویند
فرهنگ لغت هوشیار

منار

منار
شیمی دان و نویسنده و شاعر فرانسوی (1822- 1901 میلادی). کاشف سریشم پنبه بود. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا

منار

منار
روشنی جای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). موضع نور. (اقرب الموارد) ، چراغدان و جای بلند که بر آن چراغ افروزند چرا که این صیغۀ اسم ظرف است به معنی جای نور. (غیاث) (آنندراج). جای بلندی که بر آن چراغ افروزند. (از ناظم الاطباء) ، مجازاً جای بلند اذان گفتن و ستون که از خشت و یا سنگ بر یمین و شمال مساجد بنا کنند شاید که در زمانۀ قدیم بر آن چراغ می افروخته باشند به همین سبب آن را منار گویند. (غیاث) (آنندراج). ستون مانندی بسیار بلند که از آجر یا سنگ سازند و بر بالای آن اذان گویند. (ناظم الاطباء). گلدسته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- امثال:
اول چاه بکن بعد منار بدزد. (امثال و حکم ص 315).
چاه نکنده منار دزدیدن، نظیر: پیش از آب، موزه کشیدن. (امثال و حکم ص 607).
قبای بعد از عیدبرای گل منار خوب است، هر چیز در زمان معین به کار است. (امثال و حکم ص 1156).
کسی که منار می دزدد اول چاهش را می کند. (امثال و حکم ص 1217).
، نشان راه. (دهار). نشان که در بیابان بود. (مهذب الاسماء). نشان و نشان که در راه بر پا کنند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نشانی که در راه قرار دهند. (از اقرب الموارد).
- ان للأسلام صوی و منارا، یعنی اسلام را نشانه ها و راههاست که بدانهاشناخته گردد. (از اقرب الموارد).
- ذوالمنار، لقب یکی از پادشاهان یمن که در بیابانها نشان بر پا می کرد تا در مراجعت راه گم نکند. (ناظم الاطباء). لقب ابرهه تبعبن الرائش، زیرا وی اولین کسی است که در جنگهای خود، در راهها نشان برپا می کرد تا در بازگشت به کمک آنها راه خود را پیداکند. (از اقرب الموارد).
، راه واضح و هویدا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، حد فاصل میان دو چیز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنچه به عنوان حد و مرز میان دو چیز قرار دهند. (از اقرب الموارد) ، نوعی از ماهی بر شکل مناره که خود را بر مرکب اندازد پس بشکند آن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا