جدول جو
جدول جو

معنی نادب - جستجوی لغت در جدول جو

نادب
(دِ)
اسم فاعل از ندب. (اقرب الموارد). رجوع به ندب شود، آن که می گرید بر مرده و محاسن او را برمیشمرد. (از اقرب الموارد). نوحه سرای. نوحه گر. که بر مرده گریه و زاری و نوحه سرائی میکند، کسی که میخواند کسی را به کاری و برمی انگیزاند او را به امری. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) : ندبه الی امر، دعاه و رشحه للقیام به و حثه علیه، و ندبه الی الحرب، وجهه فهو نادب. (اقرب الموارد). تحریض کننده. برانگیزاننده، مرد سبک در حاجت، مرد زیرک و گرامی. (ناظم الاطباء). رجوع به ندب و ندوب و ندباء شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نادر
تصویر نادر
(پسرانه)
کمیاب، بی همتا، آنچه به ندرت یافت شود، نام مؤسس سلسله افشاریه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نادی
تصویر نادی
(دخترانه)
ندا دهنده، ندا کننده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نادی
تصویر نادی
ندا کننده، باشگاه، انجمن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تادب
تصویر تادب
ادب آموختن، با ادب شدن، با ادب بودن، ادب داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نایب
تصویر نایب
کسی که به نیابت دیگری کاری انجام بدهد، جانشین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نادر
تصویر نادر
کمیاب، بی همتا، عجیب، شگفت، ویژگی چیزی که به ندرت اتفاق می افتد، به ندرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناصب
تصویر ناصب
نصب کننده، برپا کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناهب
تصویر ناهب
غارت کننده، غنیمت گیرنده
فرهنگ فارسی عمید
(غَ دِ)
جمع واژۀ غندبه. (اقرب الموارد) (آنندراج). رجوع به غندبه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ دِ)
جمع واژۀ مندب. (اقرب الموارد) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مندب شود
لغت نامه دهخدا
(دِ بَ)
تأنیث نادب. رجوع به نادب شود، زنی که بر مرده میگرید و محاسن او را برمیشمرد. (از اقرب الموارد). زن ندبه کننده. (ناظم الاطباء). ندب المیت، بکاه و عدد محاسنه... فهو نادب و هی نادبه. (از اقرب الموارد). نائحه. نوحه سرای. نوحه گر. ج، نوادب
نادبه. رجوع به نادبه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناقب
تصویر ناقب
آنکه بحث میکند از خبر و می کاود آنرا، کاونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناطب
تصویر ناطب
پالونه (پالونه صافی)
فرهنگ لغت هوشیار
تاراجگر، پروه گیر غارت کننده غنیمت گیرنده: اصول مهرتوطبع کرام راجامع نهیب کین توصبرلئام راناهب. (عثمان مختاری. چا. همائی. 30)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناضب
تصویر ناضب
آبگیر خشک، جای دور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناصب
تصویر ناصب
نصب کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نائب
تصویر نائب
جانشین، قائم مقام، خلیفه، بدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایب
تصویر نایب
جانشین، خلیفه، گماشته، وکیل، قائم مقام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکب
تصویر ناکب
عدول کننده، اعراض کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مادب
تصویر مادب
جمع مادبه، میزدها خواران ها (ولیمه ها) جمع مادبه ولیمه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادم
تصویر نادم
پشیمان، خجل و شرمنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادی
تصویر نادی
ندا کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشب
تصویر ناشب
تیردار، تیرانداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادر
تصویر نادر
گرانمایه، کمیاب
فرهنگ لغت هوشیار
ادب کردن، ادب آموختن، ادب یافتن از پارسی ادب یافتن فرهیختن فرهنگ آموختن فرهنگ پذیرفتن ادب آموختن، با ادب شدن، فرهختگی، جمع تادبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جادب
تصویر جادب
دروغگوی، کاذب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادی
تصویر نادی
ندا کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نادم
تصویر نادم
((د))
پشیمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نادر
تصویر نادر
((د))
کمیاب، نایاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناکب
تصویر ناکب
((کِ))
کناره گیرنده، معرض، میل کننده، مایل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناصب
تصویر ناصب
((ص))
برپا کننده، نصیب کننده، دشمن دارنده، آن که علی بن ابی طالب (ع) و خاندان او را دشمن دارد، عاملی که معمول خود را نصب دهد، جمع نواصب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نادر
تصویر نادر
کمیاب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نادم
تصویر نادم
پشیمان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نایب
تصویر نایب
جانشین
فرهنگ واژه فارسی سره