جدول جو
جدول جو

معنی ناخوست - جستجوی لغت در جدول جو

ناخوست
(کَ تَ / تِ)
هر چیز که آن را به پای کوفته باشند. (برهان قاطع) (آنندراج). جائی که لگدکوب شده باشد. جائی که مسطح و برابر کرده شده باشد. (ناظم الاطباء). ناخوست، بضم خا و سکون واو و سین مهمله در سروری به معنی پای خوست به پای کوفته است، واغلب که این تصحیف باشد چه خوستن به معنی کوفتن است... و طرفه آنکه صاحب برهان ناخواست بر وزن ناراست به همین معنی آورده و ناخواستن (ناخوستن) مصدر این معنی تراشیده و این تصحیف نیست، قیامت است. عفی اﷲ تعالی عنه. ’سراج اللغات بنقل فرهنگ نظام ج 5 ص ما’. ناخوست، لغهً از: نا (نفی، سلب) + خوست = کوست، به معنی ناکوفته است. (حاشیۀ ص 2091 برهان چ معین). مصحف پاخوست (پاخوسته، پایخست، پای خسته). (یادداشت لغت نامه)
لغت نامه دهخدا
ناخوست
ناکوفته
تصویری از ناخوست
تصویر ناخوست
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناخستو
تصویر ناخستو
آنکه اقرار نکند، منکر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناغیست
تصویر ناغیست
نارمشک، درختی دارای برگ های دراز و باریک، چوب سخت و سرخ رنگ و گل های سفید خوش بو که از آن عطر می گیرند، میوۀ این گیاه که خوردنی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناخواسته
تصویر ناخواسته
طلب نشده، بدون خواهش، درخواست نشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناراست
تصویر ناراست
کج، ناهموار، ناحق، دروغ، خائن، دغل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نااوستا
تصویر نااوستا
آنکه در کار خود مهارت ندارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناقوسی
تصویر ناقوسی
از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو ناقوسیّ و اورنگی زدی ساز / شدی اورنگ چون ناقوس از آواز (نظامی۱۴ - ۱۷۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناخوشی
تصویر ناخوشی
بیماری، مرض، بدحالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناخواه
تصویر ناخواه
نامطلوب، ناخواسته، نخواسته، بی اراده، بی اختیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واخواست
تصویر واخواست
بازخواست، جویا شدن علت تقصیر و گناه کسی، مؤاخذه، سرزنش، در علم حقوق اعتراض به عدم پرداخت اسناد تجاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبخوست
تصویر آبخوست
جزیره، قطعه زمینی در وسط دریا که از هر طرف، آب آن را احاطه کرده باشد، آبخو، آبخست، اداک، جز، گنگ، آداک، آدک برای مثال تنی چند از موج دریا برست / رسیدند نزدیکی آبخوست (عنصری - ۳۵۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نادرست
تصویر نادرست
غلط، شکسته، معیوب، شخص متقلب و بدکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناخواست
تصویر ناخواست
ناخواسته
به ناخواست: بی قصد، بدون اراده، خلاف میل
فرهنگ فارسی عمید
مرکّب از: نا (نفی، سلب، + خاست (از خاستن) به معنی خیز (خیزنده)، (حاشیۀ برهان قاطع ص 2089)، کسی را گویند که از جای خود نتواند برخاست، (آنندراج)، زمین گیر، (برهان قاطع)، عاجز و ناتوان در برخاستن و بلند شدن، زمین گیر، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
که دوست نباشد، که مهربان نیست، نامهربان: و از دست زنان نادوست و ناکدبانو بگریز که گفته اند کدخدا رود بود وکدبانو رودبند اما نه چنانکه چیز ترا در دست گیرد ونگذارد که تو بر چیز خود مالک باشی، (قابوسنامه)
لغت نامه دهخدا
(غَ / غِ کَ دَ)
مصدر ناخوست باشد. یعنی چیزی را به پای کوفتن. (برهان قاطع) (ازآنندراج). پایمال کردن. پاسپر نمودن. لگدکوب کردن. (ناظم الاطباء). رجوع به ناخوست شود. مصحف پاخوستن
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناخوبی
تصویر ناخوبی
خوب نبودن، بدی: (و ناخوبی موقع آن سعی در مروت و دیانت بر من پوشیده نبود، {زشتی. یاناخوبیها. فواحش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادرست
تصویر نادرست
کج معوج، دروغگو، بیمار، ناقص، باطل، متقلب خاین مقابل درست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخواه
تصویر ناخواه
بی اختیار، بدون میل و اراده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخواسته
تصویر ناخواسته
بدون تقاضا، خواهش نکرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخوار
تصویر ناخوار
مشکل، دشوار، ناهموار، غلیظ
فرهنگ لغت هوشیار
مست متکبر: بنده آن نازمستانم که ازیاقوتشان خنده نازک میتراود نکته موزون میچکد. (طالب آملی)، شخص ظریف و لطیفه گو
فرهنگ لغت هوشیار
شاد نبودن غمگینی، بیماری مریضی، ناخوبی ناپسندی بدی، ناگواری منغص بودن، ناخوشایندی تلخی، بد طعمی بدمزگی، درشتی خشونتناموافقی، کدورت نقار: (امیرنصرقاصدان فرستاد بطلب آن مال و وی (امیراسماعیل) نفرستاد میان ایشان بدین سبب ناخوشی پدید آمد)، ابتلا گرفتاری: یار مساعد بگه ناخوشی دامکشی کرد نه دامن کشی. (نظامی)، کوفت سیفلیس. یا سال ناخوشی. سال وبایی. یا خود را به ناخوشی زدن، خود را مریض وانمود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی که در زیر پای کوفته و نرم شده باشد لگد مال پی سپر: چنان بنیاد ظلم از کشور خویش بفرمان الهی کرد پیخست... (عنصری)، عاجز درمانده کسی که در جایی گرفتار آید و نتواند رها شدن پیخسته، بد بو متعفن گندیده
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره گاو زبانیان که در سراسر دنیا پراکنده اند. ریشه این گیاه سرخ رنگ است و گونه های مختلف آن سابقا در تداوی استعمال میشده انخسا حالوما حالوم القانت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبخوست
تصویر آبخوست
جزیره، محلی که آب آن را کنده باشد آبکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخاست
تصویر ناخاست
آنکه از جای خود نتواند برخیزد زمینگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادوست
تصویر نادوست
نامهربان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخواست
تصویر ناخواست
طلب نشده، بلا اراده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابوقت
تصویر نابوقت
نابهنگام، بیموقع، بیجا، نابجا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخجسته
تصویر ناخجسته
نا میمون، نامیمون، نامبارک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناخواسته
تصویر ناخواسته
آلتن، اجباری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نادرست
تصویر نادرست
باطل، غلط
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آبخوست
تصویر آبخوست
جزیره
فرهنگ واژه فارسی سره