جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ناخجسته

ناخجسته

ناخجسته
شوم. بدقدم. نافرخنده. مشئوم. نحس. نامبارک. نامیمون. منحوس. که خجسته و فرخنده نیست: جغد را نفرین کرد و برین واسطه مردمان عجم او را شوم دانند بانگ ناخجسته واﷲ که او را هیچ گناه نباشد. (قصص الانبیاء ص 33).
از پیل و بوم شوم تر و ناخجسته تر
دیدار روی اوست به سیصدهزار بار.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

ناخاسته

ناخاسته
آنکه ازجای بلندنشده، ورنیامده (خمیر) : (خمیر این سخن فطیر است ناخاسته و زلف این عروس مشوش است ناپیراسته)
ناخاسته
فرهنگ لغت هوشیار

ناخاسته

ناخاسته
فطیر. (صراح). ورنیامده (خمیر) : خمیر این سخن فطیر است ناخاسته و زلف این عروس مشوش است ناپیراسته. (سندبادنامه ص 140)
لغت نامه دهخدا

ناجسته

ناجسته
طلب نکرده، جستجو نکرده مقابل رها و خلاص یافته و جهیده، رها نشده
ناجسته
فرهنگ لغت هوشیار

اخجسته

اخجسته
آستان در خانه. (برهان قاطع). شاهدی برای این معنی جز بیتی از لطیفی نام که مجعول بنظر می آید یافت نشد. (شعوری) (آنندراج) ، دراز و خودسر و خودرأی. مؤنث: خَدْباء
لغت نامه دهخدا

ناجسته

ناجسته
گرفتار. کسی که خلاص نیافته است. مقابل جسته به معنی رها و خلاص یافته و جهیده، نجسته. رها نشده. نجهیده:
ناجسته ز فکرتت روانتر
تیری ز کمان آفرینش.
؟
لغت نامه دهخدا