جزیره، قطعه زمینی در وسط دریا که از هر طرف، آب آن را احاطه کرده باشد، آبخو، آبخست، اداک، جز، گنگ، آداک، آدک برای مثال تنی چند از موج دریا برست / رسیدند نزدیکی آبخوست (عنصری - ۳۵۲)جَزیرِه، قطعه زمینی در وسط دریا که از هر طرف، آب آن را احاطه کرده باشد، آبخو، آبخُست، اَداک، جَز، گَنگ، آداک، آدَک برای مِثال تنی چند از موج دریا برست / رسیدند نزدیکی آبخوست (عنصری - ۳۵۲)