جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ناخستو

ناخستو

ناخستو
آنکه اقرارنکند منکر: یکی پند خوب آمد از هندوان بران خستوانند نا خستوان... (ابوشکور)، آنکه بوجود خدا معترف نیست کافر مقابل خستو
فرهنگ لغت هوشیار

ناخستو

ناخستو
منکر. آنکه خستو نباشد. که اقرار نکند. که معترف بخدا نباشد:
یکی پند خوب آمد از هندوان
بر آن خستوانند ناخستوان.
بکن نیک و آنگه بیفکن براه
نمایندۀ راه از این به مخواه.
ابوشکور
لغت نامه دهخدا

ناخستون

ناخستون
آنکه اقرارنکند منکر: یکی پند خوب آمد از هندوان بران خستوانند نا خستوان... (ابوشکور)، آنکه بوجود خدا معترف نیست کافر مقابل خستو
فرهنگ لغت هوشیار

ناخسته

ناخسته
بی زخم. سالم. مقابل خسته به معنی زخمی. رجوع به خسته شود
لغت نامه دهخدا

ناخسته

ناخسته
ریسمان باریک. (ناظم الاطباء). نخ نازک. (فرهنگ شعوری) :
دو دستش بند با ناخسته کرده
که با داغ جگر دل خسته کرده.
میرنظمی (از شعوری)
لغت نامه دهخدا

پناخسرو

پناخسرو
پادشاهی که شاهان دیگر در پناه او باشند، برای مِثال مرا کَز دست خسرو نقل و جام است / نه کیخسرو پناخسرو غلام است (نظامی۲ - ۱۷۷)، پادشاه بزرگ
پناخسرو
فرهنگ فارسی عمید