منکر. آنکه خستو نباشد. که اقرار نکند. که معترف بخدا نباشد: یکی پند خوب آمد از هندوان بر آن خستوانند ناخستوان. بکن نیک و آنگه بیفکن براه نمایندۀ راه از این به مخواه. ابوشکور
منکر. آنکه خستو نباشد. که اقرار نکند. که معترف بخدا نباشد: یکی پند خوب آمد از هندوان بر آن خستوانند ناخستوان. بکن نیک و آنگه بیفکن براه نمایندۀ راه از این به مخواه. ابوشکور
نخوابیده. نخفته. نخسپیده. خواب ناکرده. بیدار مانده. شب زنده دار. ج، ناخفتگان: شبی برسرش لشکر آورد خواب که چند آورد مرد ناخفته تاب. سعدی. درازی شب از ناخفتگان پرس که خواب آلوده را کوته نماید. سعدی. ، بیداردل. هوشیار. ج، ناخفتگان: همان چون سر آری به سوی نشیب ز ناخفتگان بر تو آید نهیب. فردوسی. ، بسته و فسرده ناشده. (ناظم الاطباء)
نخوابیده. نخفته. نخسپیده. خواب ناکرده. بیدار مانده. شب زنده دار. ج، ناخفتگان: شبی برسرش لشکر آورد خواب که چند آورد مرد ناخفته تاب. سعدی. درازی شب از ناخفتگان پرس که خواب آلوده را کوته نماید. سعدی. ، بیداردل. هوشیار. ج، ناخفتگان: همان چون سر آری به سوی نشیب ز ناخفتگان بر تو آید نهیب. فردوسی. ، بسته و فسرده ناشده. (ناظم الاطباء)
هر چیز که آن را به پای کوفته باشند. (برهان قاطع) (آنندراج). جائی که لگدکوب شده باشد. جائی که مسطح و برابر کرده شده باشد. (ناظم الاطباء). ناخوست، بضم خا و سکون واو و سین مهمله در سروری به معنی پای خوست به پای کوفته است، واغلب که این تصحیف باشد چه خوستن به معنی کوفتن است... و طرفه آنکه صاحب برهان ناخواست بر وزن ناراست به همین معنی آورده و ناخواستن (ناخوستن) مصدر این معنی تراشیده و این تصحیف نیست، قیامت است. عفی اﷲ تعالی عنه. ’سراج اللغات بنقل فرهنگ نظام ج 5 ص ما’. ناخوست، لغهً از: نا (نفی، سلب) + خوست = کوست، به معنی ناکوفته است. (حاشیۀ ص 2091 برهان چ معین). مصحف پاخوست (پاخوسته، پایخست، پای خسته). (یادداشت لغت نامه)
هر چیز که آن را به پای کوفته باشند. (برهان قاطع) (آنندراج). جائی که لگدکوب شده باشد. جائی که مسطح و برابر کرده شده باشد. (ناظم الاطباء). ناخوست، بضم خا و سکون واو و سین مهمله در سروری به معنی پای خوست به پای کوفته است، واغلب که این تصحیف باشد چه خوستن به معنی کوفتن است... و طرفه آنکه صاحب برهان ناخواست بر وزن ناراست به همین معنی آورده و ناخواستن (ناخوستن) مصدر این معنی تراشیده و این تصحیف نیست، قیامت است. عفی اﷲ تعالی عنه. ’سراج اللغات بنقل فرهنگ نظام ج 5 ص ما’. ناخوست، لغهً از: نا (نفی، سلب) + خوست = کوست، به معنی ناکوفته است. (حاشیۀ ص 2091 برهان چ معین). مصحف پاخوست (پاخوسته، پایخست، پای خسته). (یادداشت لغت نامه)
مصدر ناخوست باشد. یعنی چیزی را به پای کوفتن. (برهان قاطع) (ازآنندراج). پایمال کردن. پاسپر نمودن. لگدکوب کردن. (ناظم الاطباء). رجوع به ناخوست شود. مصحف پاخوستن
مصدر ناخوست باشد. یعنی چیزی را به پای کوفتن. (برهان قاطع) (ازآنندراج). پایمال کردن. پاسپر نمودن. لگدکوب کردن. (ناظم الاطباء). رجوع به ناخوست شود. مصحف پاخوستن
نجسته. جستجو نکرده. طلب نکرده. نطلبیده. در پی جست و جو برنیامده: ناجسته به آن چیز که آن با تو نماند بشنو سخن خوب و مکن کار به صفرا. ناصرخسرو. در جستجوی حق شو و شبگیر کن از آنک ناجسته خاک ره بکف آید نه کیمیا. خاقانی. به باران مژه در ابر می جستم وصالش را کنون ناجسته دربارم چنان آمد که من خواهم. خاقانی
نجسته. جستجو نکرده. طلب نکرده. نطلبیده. در پی جست و جو برنیامده: ناجسته به آن چیز که آن با تو نماند بشنو سخن خوب و مکن کار به صفرا. ناصرخسرو. در جستجوی حق شو و شبگیر کن از آنک ناجسته خاک ره بکف آید نه کیمیا. خاقانی. به باران مژه در ابر می جستم وصالش را کنون ناجسته دربارم چنان آمد که من خواهم. خاقانی
کنیت او ابوشجاع است. (یادداشت مؤلف). در مآخذ تاریخ ایران مانند تاریخ سیستان، آثار الباقیۀ بیرونی و تاریخ بیهقی لقب عضدالدولۀ دیلمی است، و بصورت فناخسره نیز آمده است. جزء اول کلمه صورتی از لغت پناه است و بصورت پناخسرو هم در کتب آمده است. وی یکی از پسران سه گانه رکن الدوله حسن بن بویه بود و لقب دیگر او ابوشجاع است. بنابه گفتۀ صاحب روضهالصفا در سال 337 هجری قمری و به روایت حمدالله مستوفی در سال 338 عمادالدوله ضمن وصیت خود او را جانشین خود کرد. از کارهای جالب فناخسرو فتح بغداد برای نخستین بار در دورۀ عباسیان بود ولی پس از فتح دوباره با خلیفه از در آشتی درآمد و خود به خدمت او رفت. از کارهای جالب دیگر او بنای بیمارستانی بزرگ در بغداد بود که بیست وچهار پزشک معروف زمان در آن کار میکردند. اصولاً دوستدار آبادانی و ایجادآثار سودمند بود. درگذشت وی بر اثر بیماری صرع و ضعف شدید در هشتم شوال سال 372 هجری قمری اتفاق افتاد. (از تاریخ دیالمه و غزنویان عباس پرویز) : گرفتم فناخسروی نقش اول ز خسرو شدن جز فنائی نیابی. خاقانی. پلاس افگن آخور مرکبانش فناخسرو تخت گریان نماید. خاقانی. رجوع به عضدالدوله شود
کنیت او ابوشجاع است. (یادداشت مؤلف). در مآخذ تاریخ ایران مانند تاریخ سیستان، آثار الباقیۀ بیرونی و تاریخ بیهقی لقب عضدالدولۀ دیلمی است، و بصورت فناخسره نیز آمده است. جزء اول کلمه صورتی از لغت پناه است و بصورت پناخسرو هم در کتب آمده است. وی یکی از پسران سه گانه رکن الدوله حسن بن بویه بود و لقب دیگر او ابوشجاع است. بنابه گفتۀ صاحب روضهالصفا در سال 337 هجری قمری و به روایت حمدالله مستوفی در سال 338 عمادالدوله ضمن وصیت خود او را جانشین خود کرد. از کارهای جالب فناخسرو فتح بغداد برای نخستین بار در دورۀ عباسیان بود ولی پس از فتح دوباره با خلیفه از در آشتی درآمد و خود به خدمت او رفت. از کارهای جالب دیگر او بنای بیمارستانی بزرگ در بغداد بود که بیست وچهار پزشک معروف زمان در آن کار میکردند. اصولاً دوستدار آبادانی و ایجادآثار سودمند بود. درگذشت وی بر اثر بیماری صرع و ضعف شدید در هشتم شوال سال 372 هجری قمری اتفاق افتاد. (از تاریخ دیالمه و غزنویان عباس پرویز) : گرفتم فناخسروی نقش اول ز خسرو شدن جز فنائی نیابی. خاقانی. پلاس افگن آخور مرکبانش فناخسرو تخت گریان نماید. خاقانی. رجوع به عضدالدوله شود
دهی است جزء دهستان بدوستان بخش هریس شهرستان اهر، واقع در32 هزارگزی جنوب باختری هریس و 6500 گزی راه شوسۀ تبریز به اهر. جلگه ای و هوای آن معتدل و مایل به گرمی و مالاریائی است از آب تلخ رود و آب چشمه مشروب میشود. محصولات آن غلات و حبوبات و سر درختی است. 169 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری اشتغال دارند. از صنایع دستی فرش بافی در آن معمول است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 4)
دهی است جزء دهستان بدوستان بخش هریس شهرستان اهر، واقع در32 هزارگزی جنوب باختری هریس و 6500 گزی راه شوسۀ تبریز به اهر. جلگه ای و هوای آن معتدل و مایل به گرمی و مالاریائی است از آب تلخ رود و آب چشمه مشروب میشود. محصولات آن غلات و حبوبات و سر درختی است. 169 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری اشتغال دارند. از صنایع دستی فرش بافی در آن معمول است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 4)
پناه خسرو. فناخسرو معرّب آن است، نام عضدالدوله ابو شجاع بن رکن الدوله امیر آل بویه که در پنجم ذوالقعده سال 324 هجری قمری (24 سپتامبر 936 میلادی) در اصفهان متولد شد و در هشتم شوال سال 372 (26 مارس 983) در بغدادوفات کرد نام پناه خسرو در سلسلۀ آل بویه مکرر شده است ولی اغلب مراد ابوشجاع عضدالدوله است. رجوع به عضدالدوله پناه خسرو و ابوشجاع بن حسن رکن الدوله شود: و پناه خسرو ایشان را (بلوچانرا) بکشت بحیلتهای گوناگون. (حدود العالم). فخرالدوله برادر پناه خسرو آنگاه که بگریخت و بنشابور آمد. (نوروزنامه). من آن اوج گردون پناخسروم که در خانه می آیم و میروم. نظامی. مرا کز دست خسرو نقل و جام است نه کیخسرو پناخسرو غلام است. نظامی (خسرو و شیرین)
پناه خسرو. فناخسرو معرّب آن است، نام عضدالدوله ابو شجاع بن رکن الدوله امیر آل بویه که در پنجم ذوالقعده سال 324 هجری قمری (24 سپتامبر 936 میلادی) در اصفهان متولد شد و در هشتم شوال سال 372 (26 مارس 983) در بغدادوفات کرد نام پناه خسرو در سلسلۀ آل بویه مکرر شده است ولی اغلب مراد ابوشجاع عضدالدوله است. رجوع به عضدالدوله پناه خسرو و ابوشجاع بن حسن رکن الدوله شود: و پناه خسرو ایشان را (بلوچانرا) بکشت بحیلتهای گوناگون. (حدود العالم). فخرالدوله برادر پناه خسرو آنگاه که بگریخت و بنشابور آمد. (نوروزنامه). من آن اوج گردون پناخسروم که در خانه می آیم و میروم. نظامی. مرا کز دست خسرو نقل و جام است نه کیخسرو پناخسرو غلام است. نظامی (خسرو و شیرین)
نخفتن. خواب نکردن. نخوابیدن. بیدار ماندن. به خواب نرفتن: که بر ساز کامد گه رفتنت سرآمد نژندی و ناخفتنت. فردوسی. من از ناخفتن شب مست مانده چو شمشیری قلم در دست مانده. نظامی. شکایت پیش از این روزی ز دست خواب میکردم به غم خواران و نزدیکان، کنون از دست ناخفتن. سعدی
نخفتن. خواب نکردن. نخوابیدن. بیدار ماندن. به خواب نرفتن: که بر ساز کامد گه رفتنت سرآمد نژندی و ناخفتنت. فردوسی. من از ناخفتن شب مست مانده چو شمشیری قلم در دست مانده. نظامی. شکایت پیش از این روزی ز دست خواب میکردم به غم خواران و نزدیکان، کنون از دست ناخفتن. سعدی