جدول جو
جدول جو

معنی نابگاه - جستجوی لغت در جدول جو

نابگاه
نابه گاه، ناگهان، بی وقت
تصویری از نابگاه
تصویر نابگاه
فرهنگ فارسی عمید
نابگاه
(بِ)
بی وقت. خارج از وقت. نه بوقت خویش. نه به زمان خویش. نابوقت. مقابل بوقت، نابجای. نابموقع. نه بجای خویش
لغت نامه دهخدا
نابگاه
بی وقت نه بوقت خود، ناگهان: (عبدالله عباس روایت کرد از رسول علیه السلام که هیچکس نباشدکه کسی را به نابگاه بکشد بفتک)
تصویری از نابگاه
تصویر نابگاه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناآگاه
تصویر ناآگاه
بی خبر، بی تجربه، ناگاه، غفلتاً
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناگاه
تصویر ناگاه
بی وقت، بی موقع، بی خبر، ناگهان، بی جا
به ناگاه: ناگهان، ناگهانی
فرهنگ فارسی عمید
(بِ گَهْ)
نابگاه. رجوع به نابگاه شود
لغت نامه دهخدا
نامطلع، بی خبر، نامستحضر، که خبردار نیست، که آگاه نیست، خفته، ناهوشیار، غیر متیقظ، نااستاد، بی تجربه، که واقف و ماهر نیست، مقابل آگاه، رجوع به آگاه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از باژگاه
تصویر باژگاه
گمرکخانه، باجگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارگاه
تصویر بارگاه
خیمه پادشاهان، بارگه، جائی که پادشاهان مردم را بحضور بپذیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باجگاه
تصویر باجگاه
رصد گاه، گمرکخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادگاه
تصویر بادگاه
مستراح و کنار آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جایگاه
تصویر جایگاه
مسکن، خانه، مقام، منزل، معدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زادگاه
تصویر زادگاه
وطن، محل تولد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایگاه
تصویر سایگاه
جائی که سایه افتاده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بامگاه
تصویر بامگاه
هنگام صبح، صبحگاه، بامداد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسابگاه
تصویر حسابگاه
همارگاه (دیوان محاسبات) همارستان
فرهنگ لغت هوشیار
خانه سرا، محلی که درویشان و مرشدان در آن سکونت کنند و رسوم و آداب تصوف را اجرا نمایند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوابگاه
تصویر خوابگاه
جای استراحت و لمیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باشگاه
تصویر باشگاه
محلی بزرگ که عده ای برای ورزش یا بازی و یا دید و بازدید جمع شوند
فرهنگ لغت هوشیار
جایی که برای صید جانوران دام گذارند جای دام. یا دامگاه دیو دنیا عالم سفلی. یا دامگاه گرگ دنیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بناگاه
تصویر بناگاه
ناگاه، ناگهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگاه
تصویر ناگاه
بی خبر، فوراً، بیکبار، غافل، ناگه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابگه
تصویر نابگه
نابگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناآگاه
تصویر ناآگاه
نامطلع، خفته، بی تجربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگاه
تصویر ناگاه
بی خبر، بی موقع، ناگهان، ناگه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نابسته
تصویر نابسته
نامربوط
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جایگاه
تصویر جایگاه
مرتبت، منزلت، موضع، محل، مکان، موقعیت، وضعیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خانگاه
تصویر خانگاه
خانقاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شامگاه
تصویر شامگاه
غروب، آقشام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زادگاه
تصویر زادگاه
محل تولد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باژگاه
تصویر باژگاه
گمرک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناآگاه
تصویر ناآگاه
بی خبر، جاهل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناآگاهی
تصویر ناآگاهی
بی خبری، غفلت
فرهنگ واژه فارسی سره
بناگاه، نابهنگام، ناگه، ناگهان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بی اطلاع، بی خبر، پرت، غافل، ناوارد، ناواقف، ندانم کار
متضاد: آگاه خبیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد