ابدالاباد. روزی که به انجام نرسد. ترجمه ابدالاباد است یعنی روزی که انتهاپذیر نباشد، از طرف مستقبل. (انجمن آرای ناصری). بی پایان. که انتهائی ندارد. ابد. (اشتینگاس)
ابدالاباد. روزی که به انجام نرسد. ترجمه ابدالاباد است یعنی روزی که انتهاپذیر نباشد، از طرف مستقبل. (انجمن آرای ناصری). بی پایان. که انتهائی ندارد. ابد. (اشتینگاس)
بدفرجام وآنچه ببدی منتهی شود و بدعاقبت. (ناظم الاطباء). بدفرجام. بدعاقبت. (فرهنگ فارسی معین) : بدانجام رفت و بد اندیشه کرد که با زیردستان جفا پیشه کرد. سعدی (بوستان)
بدفرجام وآنچه ببدی منتهی شود و بدعاقبت. (ناظم الاطباء). بدفرجام. بدعاقبت. (فرهنگ فارسی معین) : بدانجام رفت و بد اندیشه کرد که با زیردستان جفا پیشه کرد. سعدی (بوستان)
نامتناهی. الی غیرالنهایه. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج). بی نهایت. بی حد. (ناظم الاطباء). از برساخته های فرقۀ آذر کیوان، ولی ترکیبی عجیب است، چه ناانجام به معنی بی پایان تواند باشد و در دساتیر ص 267 به معنی ’ابدالاباد یعنی روزی که انتهاپذیر نباشد از طرف مستقبل’ آورده و ’جز’ زاید بنظر میرسد. (حاشیۀ ص 2089 برهان چ معین)
نامتناهی. الی غیرالنهایه. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج). بی نهایت. بی حد. (ناظم الاطباء). از برساخته های فرقۀ آذر کیوان، ولی ترکیبی عجیب است، چه ناانجام به معنی بی پایان تواند باشد و در دساتیر ص 267 به معنی ’ابدالاباد یعنی روزی که انتهاپذیر نباشد از طرف مستقبل’ آورده و ’جز’ زاید بنظر میرسد. (حاشیۀ ص 2089 برهان چ معین)
نی انبان را گویند و آن سازی است مشهور و معروف که نای انبان هم خوانندش. (برهان قاطع). سازی است معروف که نی انبان نیز گویند: آنها که مقیم حضرت جانانند یادش نکنند و بر لسان کم رانند آنانکه مثال نای ناانبانند دورند از او ازآن به بانگش خوانند. باباافضل. رجوع به نای انبان شود
نی انبان را گویند و آن سازی است مشهور و معروف که نای انبان هم خوانندش. (برهان قاطع). سازی است معروف که نی انبان نیز گویند: آنها که مقیم حضرت جانانند یادش نکنند و بر لسان کم رانند آنانکه مثال نای ناانبانند دورند از او ازآن به بانگش خوانند. باباافضل. رجوع به نای انبان شود
ناتمام. (ناظم الاطباء). که فرجام ندارد. بی فرجام. بی پایان. که او را انتهائی نبود. تمام ناشده. به اتمام نارسیده. ابتر. اتمام نایافته، بدعاقبت. (ناظم الاطباء). کسی که نکوئی آخر کار نداشته باشد. (آنندراج) (غیاث اللغات). نحس. مشؤوم. (از منتهی الارب). بی سرانجام: حوس، مرد نافرجام و شوم داشته شده. (منتهی الارب) : این دو چیزم بر گناه انگیختند بخت نافرجام و عقل ناتمام. سعدی. از بس که سیاه بخت و نافرجامم در خواب ندیده روز هرگز شامم. محتشم کاشانی. ، بی اثر. ناکارساز. ناکارگر. بی نتیجه. بیهوده. بی فایده. (ناظم الاطباء). لغو. (ترجمان القران) (دهار) : اللغو و اللغا، سخن نافرجام. (السامی فی الاسامی). التهجیل، سخن نافرجام شنوانیدن. (تاج المصادر بیهقی) : هیچ دانی که چیست دخل حرام یا کدامست خرج نافرجام. سعدی. ، عمل قبیح و خرد و کوچک. (ناظم الاطباء)
ناتمام. (ناظم الاطباء). که فرجام ندارد. بی فرجام. بی پایان. که او را انتهائی نبود. تمام ناشده. به اتمام نارسیده. ابتر. اتمام نایافته، بدعاقبت. (ناظم الاطباء). کسی که نکوئی آخر کار نداشته باشد. (آنندراج) (غیاث اللغات). نحس. مشؤوم. (از منتهی الارب). بی سرانجام: حوس، مرد نافرجام و شوم داشته شده. (منتهی الارب) : این دو چیزم بر گناه انگیختند بخت نافرجام و عقل ناتمام. سعدی. از بس که سیاه بخت و نافرجامم در خواب ندیده روز هرگز شامم. محتشم کاشانی. ، بی اثر. ناکارساز. ناکارگر. بی نتیجه. بیهوده. بی فایده. (ناظم الاطباء). لغو. (ترجمان القران) (دهار) : اللغو و اللغا، سخن نافرجام. (السامی فی الاسامی). التهجیل، سخن نافرجام شنوانیدن. (تاج المصادر بیهقی) : هیچ دانی که چیست دخل حرام یا کدامست خرج نافرجام. سعدی. ، عمل قبیح و خرد و کوچک. (ناظم الاطباء)
بی راه. (آنندراج) (ناظم الاطباء). نه به آئین. (یادداشت مؤلف). بی قاعده. برخلاف طریقۀ معین. (لغات فرهنگستان). نامناسب، درشت. ناهموار. (از ناظم الاطباء). خشن. ناملایم. ناخوار. ناخار. - رفتار ناهنجار، رفتار بی تناسب و ناملایم و ناپسند. ، خشن. تربیت ناشده. ناخراشیده. نخراشیده و نتراشیده. بدون ادب و ظرافت: در دل گفتم که مردی ناهنجار است که با دست ناشسته غذا میخورد. (تذکره الاولیاء)
بی راه. (آنندراج) (ناظم الاطباء). نه به آئین. (یادداشت مؤلف). بی قاعده. برخلاف طریقۀ معین. (لغات فرهنگستان). نامناسب، درشت. ناهموار. (از ناظم الاطباء). خشن. ناملایم. ناخوار. ناخار. - رفتار ناهنجار، رفتار بی تناسب و ناملایم و ناپسند. ، خشن. تربیت ناشده. ناخراشیده. نخراشیده و نتراشیده. بدون ادب و ظرافت: در دل گفتم که مردی ناهنجار است که با دست ناشسته غذا میخورد. (تذکره الاولیاء)