جدول جو
جدول جو

معنی ناانجام - جستجوی لغت در جدول جو

ناانجام
(اَ)
ابدالاباد. روزی که به انجام نرسد. ترجمه ابدالاباد است یعنی روزی که انتهاپذیر نباشد، از طرف مستقبل. (انجمن آرای ناصری). بی پایان. که انتهائی ندارد. ابد. (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرانجام
تصویر سرانجام
پایان، عاقبت، در آخر کار
سرانجام دادن: به پایان رساندن، تمام کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدانجام
تصویر بدانجام
آنچه پایانش بد باشد، بدعاقبت، بدفرجام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نافرجام
تصویر نافرجام
کسی که عاقبت کارش خوب نباشد، بدعاقبت، برای مثال این دو چیزم بر گناه انگیختند / بخت نافرجام و عقل ناتمام (سعدی - ۱۴۷)، بیهوده، بی فایده، شوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناهنجار
تصویر ناهنجار
بی قاعده، بی راه و نامناسب، کنایه از زشت و ناپسند، کنایه از کج و ناهموار
فرهنگ فارسی عمید
(بَ اَ)
بدفرجام وآنچه ببدی منتهی شود و بدعاقبت. (ناظم الاطباء). بدفرجام. بدعاقبت. (فرهنگ فارسی معین) :
بدانجام رفت و بد اندیشه کرد
که با زیردستان جفا پیشه کرد.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(دَ اَ)
مرکّب از: در + انجام، در آخر. سرانجام. به آخر. بفرجام. باری
لغت نامه دهخدا
(جُ اَ)
نامتناهی. الی غیرالنهایه. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج). بی نهایت. بی حد. (ناظم الاطباء). از برساخته های فرقۀ آذر کیوان، ولی ترکیبی عجیب است، چه ناانجام به معنی بی پایان تواند باشد و در دساتیر ص 267 به معنی ’ابدالاباد یعنی روزی که انتهاپذیر نباشد از طرف مستقبل’ آورده و ’جز’ زاید بنظر میرسد. (حاشیۀ ص 2089 برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ناموزون و بی انتظام و نامعتدل، و آن را بی اندام نیز گویند. (از آنندراج) (انجمن آرا). بی اندام. غیرموزون. نامتناسب. بی تناسب. بی ریخت
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بی انصاف. بی داد. ظالم. ستمگر. (ناظم الاطباء). کسی که انصاف و عدالت ندارد. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(اَمْ)
نی انبان را گویند و آن سازی است مشهور و معروف که نای انبان هم خوانندش. (برهان قاطع). سازی است معروف که نی انبان نیز گویند:
آنها که مقیم حضرت جانانند
یادش نکنند و بر لسان کم رانند
آنانکه مثال نای ناانبانند
دورند از او ازآن به بانگش خوانند.
باباافضل.
رجوع به نای انبان شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
ناتمام. (ناظم الاطباء). که فرجام ندارد. بی فرجام. بی پایان. که او را انتهائی نبود. تمام ناشده. به اتمام نارسیده. ابتر. اتمام نایافته، بدعاقبت. (ناظم الاطباء). کسی که نکوئی آخر کار نداشته باشد. (آنندراج) (غیاث اللغات). نحس. مشؤوم. (از منتهی الارب). بی سرانجام: حوس، مرد نافرجام و شوم داشته شده. (منتهی الارب) :
این دو چیزم بر گناه انگیختند
بخت نافرجام و عقل ناتمام.
سعدی.
از بس که سیاه بخت و نافرجامم
در خواب ندیده روز هرگز شامم.
محتشم کاشانی.
، بی اثر. ناکارساز. ناکارگر. بی نتیجه. بیهوده. بی فایده. (ناظم الاطباء). لغو. (ترجمان القران) (دهار) : اللغو و اللغا، سخن نافرجام. (السامی فی الاسامی). التهجیل، سخن نافرجام شنوانیدن. (تاج المصادر بیهقی) :
هیچ دانی که چیست دخل حرام
یا کدامست خرج نافرجام.
سعدی.
، عمل قبیح و خرد و کوچک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
نابجا. بی هنگام. بی جا. نه بموقع. نامناسب. نابهنگام
لغت نامه دهخدا
(هََ)
بی راه. (آنندراج) (ناظم الاطباء). نه به آئین. (یادداشت مؤلف). بی قاعده. برخلاف طریقۀ معین. (لغات فرهنگستان). نامناسب، درشت. ناهموار. (از ناظم الاطباء). خشن. ناملایم. ناخوار. ناخار.
- رفتار ناهنجار، رفتار بی تناسب و ناملایم و ناپسند.
، خشن. تربیت ناشده. ناخراشیده. نخراشیده و نتراشیده. بدون ادب و ظرافت: در دل گفتم که مردی ناهنجار است که با دست ناشسته غذا میخورد. (تذکره الاولیاء)
لغت نامه دهخدا
(نِ / نَ)
شرم و عورت مرد و زن. قبل و دبر. آلت زن و آلت مرد. (از یادداشتهای مؤلف) ، نهانگاه. مخفی گاه
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناهنجار
تصویر ناهنجار
بی قاعده، درشت، ناملایم، خشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناهنگام
تصویر ناهنگام
نابجابیجابی موقع مقابل بهنگام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافرجام
تصویر نافرجام
تمام ناشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناباندام
تصویر ناباندام
نامتناسب ناموزون مقابل باندام
فرهنگ لغت هوشیار
سازیست نی انبان: آنان که مثال نای ناانبانند دورندازاوازآن ببانگش خوانند. (باباافضل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درانجام
تصویر درانجام
سرانجام، بفرجام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدانجام
تصویر بدانجام
بدفرجام، بدعاقبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرانجام
تصویر سرانجام
عاقبت و آخر کار و پایان کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناجزانجام
تصویر ناجزانجام
بی نهایت، بی حد، الی غیرالنهایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناانصاف
تصویر ناانصاف
بی انصاف ظالم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارنجات
تصویر نارنجات
جمع نارنج، از ریشه پارسی نیرنگ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناهنجار
تصویر ناهنجار
((هَ))
درشت و ناهموار، نامعقول، ناپسند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نافرجام
تصویر نافرجام
((فَ))
بیهوده، بی نتیجه، بدعاقبت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرانجام
تصویر سرانجام
((~. اَ))
عاقبت، پایان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بدانجام
تصویر بدانجام
((~. اَ))
بدعاقبت، بدفرجام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرانجام
تصویر سرانجام
آخر الامر، بالاخره، نهایتا، آخرکار، عاقبت، آخر زمان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نافرجام
تصویر نافرجام
مذبوحانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناهنجار
تصویر ناهنجار
آنورمال، غیرعادی
فرهنگ واژه فارسی سره
بدعاقبت، بدفرجام
متضاد: عاقبت بخیر، خوش فرجام
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آخر، انتها، بالاخره، بالمال، عاقبت، عاقبت الامر، فرجام، مالا، نتیجه
متضاد: آغاز
فرهنگ واژه مترادف متضاد