ناتمام. (ناظم الاطباء). که فرجام ندارد. بی فرجام. بی پایان. که او را انتهائی نبود. تمام ناشده. به اتمام نارسیده. ابتر. اتمام نایافته، بدعاقبت. (ناظم الاطباء). کسی که نکوئی آخر کار نداشته باشد. (آنندراج) (غیاث اللغات). نحس. مشؤوم. (از منتهی الارب). بی سرانجام: حوس، مرد نافرجام و شوم داشته شده. (منتهی الارب) : این دو چیزم بر گناه انگیختند بخت نافرجام و عقل ناتمام. سعدی. از بس که سیاه بخت و نافرجامم در خواب ندیده روز هرگز شامم. محتشم کاشانی. ، بی اثر. ناکارساز. ناکارگر. بی نتیجه. بیهوده. بی فایده. (ناظم الاطباء). لغو. (ترجمان القران) (دهار) : اللغو و اللغا، سخن نافرجام. (السامی فی الاسامی). التهجیل، سخن نافرجام شنوانیدن. (تاج المصادر بیهقی) : هیچ دانی که چیست دخل حرام یا کدامست خرج نافرجام. سعدی. ، عمل قبیح و خرد و کوچک. (ناظم الاطباء)