جدول جو
جدول جو

معنی میوینه - جستجوی لغت در جدول جو

میوینه(می نَ / نِ)
درختی که در اول بهار نجنبد و سبز نشود و هیزم گردد. (ناظم الاطباء) ، شاخۀ زاید درخت که برای هموار و مرتب شدن شاخه ها آن را می برند. (از شعوری ج 2 ورق 366)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیمینه
تصویر سیمینه
(دخترانه)
سیمین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مروانه
تصویر مروانه
(دخترانه)
نام همسر ساقی دربار ولید از خلفای اموی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بی وینه
تصویر بی وینه
(دخترانه)
بی نظیر (نگارش کردی: ب ونه)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مردینه
تصویر مردینه
جنس نرینه از انسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میتینگ
تصویر میتینگ
تجمع گروهی برای بحث و مذاکره دربارۀ مسائل اجتماعی یا سیاسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیوانه
تصویر دیوانه
کسی که عقلش زایل شده باشد، بی عقل، مجنون، کنایه از بی خرد، هار مثلاً سگ دیوانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مروزنه
تصویر مروزنه
قبرستان، محل دفن مردگان، جایی که مردگان را زیر خاک می کنند، سرزمینی که در آن گور بسیار باشد
گورستان، وادی خاموشان، غریبستان، مقبره، گورسان، کرباس محلّه، گوردان، مرزغن، ستودان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیرینه
تصویر قیرینه
به رنگ قیر، سیاه، تیره رنگ، برای مثال شبی گیسو فرو هشته به دامن / پلاسین معجر و قیرینه گرزن (منوچهری - ۸۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاینه
تصویر معاینه
بررسی بدن برای تشخیص بیماری، دقیقاً، کاملاً، در تصوف کشف و شهود، دیدن، مشاهده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکوینه
تصویر سکوینه
سکبینه، گیاهی از تیرۀ چتریان با ساقه های ضخیم، برگ های پوشیده از کرک، گل های زرد که بلندیش تا ۲ متر می رسد و از آن صمغی زرد رنگ و تلخ مزه به دست می آید که در طب قدیم برای معالجۀ امراض معده، روده و طحال و دفع کرم به کار می رفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیشینه
تصویر بیشینه
بیشترین مقدار چیزی، بیشترین مقدار ممکن، حداکثر
فرهنگ فارسی عمید
(می زَ / زِ)
میویژه. گیاهی که به تازی علیق نامند. (ناظم الاطباء). لبلاب. حلبلاب. (یادداشت مؤلف). و رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(می ژَ / ژِ)
میویزه. گیاهی که به تازی علیق نامند. (ناظم الاطباء). سلم عاشق که به تازی عشقه و لبلاب گویند و در برخی از فرهنگها با زاء نیز دیده شده است. (از شعوری ج 2 ورق 366). و رجوع به میویز شود
لغت نامه دهخدا
(مَیْ / مِیْ نَ / نِ)
میو. مو. رز. کرم. درخت انگور. تاک. درخت مو. میو. انگور. (یادداشت مؤلف). رجوع به مادۀ قبل و مو و مترادفات دیگر شود
لغت نامه دهخدا
(شی نَ / نِ)
مایل شونده، کج کننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
منسوب به سیم نقره یی ساخته از سیم. یا سیمین صولجان. هلال ماه نو. یا سیمین قواره. ماه قمر، سفید روشن، خوب ظریف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیرینه
تصویر قیرینه
زفتینه گژفین سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیویده
تصویر شیویده
آمیخته درهم شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیرینه
تصویر شیرینه
زرد زخم شیرینک، چوبی که جغرات را زنند تا مسکه بر آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیوانه
تصویر دیوانه
بیخرد، بیعقل، مجنون
فرهنگ لغت هوشیار
صمغی که از گیاه سکبینه استخراج شود و در طب از آن به عنوان مقوی و قاعده آور و ضد تشنج استفاده میگردد. این صمغ دارای بوی نسبتا مطبوع است ولی مزه تلخ دارد و دارای خواص صمغ باریجه است، علف سکبینه گیاهی است پایا از تیره چتریان و دارای ساقه های ضخیم است ارتفاعش بین 1 تا 2 متر میرسد برگهایش سبز و پوشیده از کرکهای ریز است. گلهایش زرد و میوه اش به درازای 10 تا 12 میلیمتر و به قطر 2 میلیمتر است. دانه این گیاه را نیز در تداوی به کار برند و به نام حب السکبینج می نامند. گیاه مذبور در نواحی البرز و شمال ایران به فراوانی میروید سکوینه صغبین سکبنی سکبیج سکبینج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رویینه
تصویر رویینه
هرچیز که از روی ساخته شده باشد، محکم استوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریوانه
تصویر ریوانه
برقع و پرده و حجاب و نقاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میشینه
تصویر میشینه
منسوب به میش، گله میش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیرینه
تصویر دیرینه
قدیم، کهن، دیرین، کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیشینه
تصویر بیشینه
حداکثر، دست پر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میوانه
تصویر میوانه
درخت انگور مو
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به مو، آنچه از موی بافته و ساخته شده، پوستین (از سنجاب سمور قاقم و غیره) : (گر چه یک موی ز مویینه ندارد بنده ورچه آسیب حوادث اثری در سرماست {} در پناه تو ز مویینه مدد می طلبم زانکه چون موی مرا لشکر سرما زقفاست) (سعدی هروی.: مو)
فرهنگ لغت هوشیار
دوغی که شبت در آن کنند و در مشکی یا کیسه ای آویزند شیراز: و جئنهاببضاعه مزجاه... حسن بصری گفت ماستینه بوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مویینه
تصویر مویینه
((نِ))
آنچه از موی بافته شده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیشینه
تصویر بیشینه
حداکثر، اکثریت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مادینه
تصویر مادینه
مونث
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیرینه
تصویر دیرینه
قدمت، با قدمت، پرقدمت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زیرینه
تصویر زیرینه
حد سفلی
فرهنگ واژه فارسی سره