درختی است کلان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). به لغت سریانی نام درختی است بزرگ که ثمره ومیوۀ آن را به یونانی لوطوس خوانند و بعضی گویند لوطوس نام همان درخت است. (برهان). لوطوس و آن درختی است نزدیک به جوز رومی و دارای چوبی با بوی خوش و دانۀ سیاه و گرم و خشک. (از تذکرۀ ضریر انطاکی ص 334) (از تحفۀ حکیم مؤمن) (از مخزن الادویه). داغداغان. درخت کژم. کژم شیردار. کژوم. درخت چارمغز. (یادداشت مؤلف). چار مغز. (زمخشری). کژم. (دهار). اسم عربی است و به یونانی لوطوس نامند. درختی است قریب به جوزرومی و برگش باریکتر و زواید او بیشتر و شبیه به برگ کرفس و چوبش مایل به سیاهی و سرخی و صلب و خوشبو ودانۀ او سیاه و از دانۀ کنار کوچکتر و با تندی. (از تحفۀ حکیم مؤمن) ، نوعی از مویز، نوعی از درخت انگورکه بر یک تنه قایم و برپا باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
درختی است کلان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). به لغت سریانی نام درختی است بزرگ که ثمره ومیوۀ آن را به یونانی لوطوس خوانند و بعضی گویند لوطوس نام همان درخت است. (برهان). لوطوس و آن درختی است نزدیک به جوز رومی و دارای چوبی با بوی خوش و دانۀ سیاه و گرم و خشک. (از تذکرۀ ضریر انطاکی ص 334) (از تحفۀ حکیم مؤمن) (از مخزن الادویه). داغداغان. درخت کژم. کژم شیردار. کژوم. درخت چارمغز. (یادداشت مؤلف). چار مغز. (زمخشری). کژم. (دهار). اسم عربی است و به یونانی لوطوس نامند. درختی است قریب به جوزرومی و برگش باریکتر و زواید او بیشتر و شبیه به برگ کرفس و چوبش مایل به سیاهی و سرخی و صلب و خوشبو ودانۀ او سیاه و از دانۀ کنار کوچکتر و با تندی. (از تحفۀ حکیم مؤمن) ، نوعی از مویز، نوعی از درخت انگورکه بر یک تنه قایم و برپا باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
نام یکی از قرای جبل عامل بعنی جبل لبنان امروزی است و شیخ لطف اﷲ بن عبدالکریم بن ابراهیم که مسجد معروف به مسجد شیخ لطف اﷲ را شاه عباس برای او ساخته است از آن قریه است، ونیز از آنجاست شیخ ابراهیم میسی، (یادداشت مؤلف)
نام یکی از قرای جبل عامل بعنی جبل لبنان امروزی است و شیخ لطف اﷲ بن عبدالکریم بن ابراهیم که مسجد معروف به مسجد شیخ لطف اﷲ را شاه عباس برای او ساخته است از آن قریه است، ونیز از آنجاست شیخ ابراهیم میسی، (یادداشت مؤلف)
ابن معد. والد اسماء. صحابی است. (منتهی الارب). در حبیب السیر آمده است که عمیس خثعمی شوهر اول هند بود که از او دخترانی به نام اسماء و زینب و سلمی داشت و شرح حال آنان را ذکر کرده است. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 428 شود
ابن معد. والد اسماء. صحابی است. (منتهی الارب). در حبیب السیر آمده است که عمیس خثعمی شوهر اول هند بود که از او دخترانی به نام اسماء و زینب و سلمی داشت و شرح حال آنان را ذکر کرده است. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 428 شود
گیاهی از تیره سوسنی ها که بالارونده و دارای برگهای متناوب، شفاف، قلبی شکل و نوک تیز است و ممکن است تا ارتفاع 8 گز هم برسد. گلهای آن مایل به سبزی و دارای آرایش خوشه ای است. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 198 شود
گیاهی از تیره سوسنی ها که بالارونده و دارای برگهای متناوب، شفاف، قلبی شکل و نوک تیز است و ممکن است تا ارتفاع 8 گز هم برسد. گلهای آن مایل به سبزی و دارای آرایش خوشه ای است. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 198 شود
تمیسه. شهری است بطبرستان، یا آن طمیسه است و یا طمیسه. (منتهی الارب). شهری است از نقاط جلگۀ طبرستان به شانزده فرسنگی ساری در آخر حدود طبرستان از جانب خراسان و جرجان و بر آن دروازه ای عظیم است و کسی نتواند از طمیس بجرجان بیرون شود مگر آنکه از این دروازه بگذرد چه از کوهسار بدریا کشیده و بگچ و آجر برآورده اند، و کسری انوشروان بساخته تا طبرستان از آسیب و غارت ترکان مصون ماند. سعید بن العاص بسال سی هجری بروزگار عثمان بن عفان آن را بگشود. طمیس را مردم بسیار و مسجد جامع و سرداری است که دوهزار سپاهی بزیر فرمان اوست، و عجم تمیسه نامندش. و سمعانی آرد: طمیسه بضم ط و فتح میم قریه ای است بمازندران و من یک شب در آن بسر بردم. این کلمه باید معرب تمیسه باشد
تمیسه. شهری است بطبرستان، یا آن طُمیسه است و یا طَمیسه. (منتهی الارب). شهری است از نقاط جلگۀ طبرستان به شانزده فرسنگی ساری در آخر حدود طبرستان از جانب خراسان و جرجان و بر آن دروازه ای عظیم است و کسی نتواند از طمیس بجرجان بیرون شود مگر آنکه از این دروازه بگذرد چه از کوهسار بدریا کشیده و بگچ و آجر برآورده اند، و کسری انوشروان بساخته تا طبرستان از آسیب و غارت ترکان مصون ماند. سعید بن العاص بسال سی هجری بروزگار عثمان بن عفان آن را بگشود. طمیس را مردم بسیار و مسجد جامع و سرداری است که دوهزار سپاهی بزیر فرمان اوست، و عجم تمیسه نامندش. و سمعانی آرد: طمیسه بضم ط و فتح میم قریه ای است بمازندران و من یک شب در آن بسر بردم. این کلمه باید معرب تمیسه باشد
کار دشوار و بی سروته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کاری که انجام شدنی نباشد و بر اصلاح آن راهی یافت نشود. (از اقرب الموارد). عموس. رجوع به عموس شود. ج، عمس، عمس. (از ناظم الاطباء)
کار دشوار و بی سروته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کاری که انجام شدنی نباشد و بر اصلاح آن راهی یافت نشود. (از اقرب الموارد). عموس. رجوع به عَموس شود. ج، عُمس، عُمُس. (از ناظم الاطباء)
ابن علی بن احمد جوزی، مکنی به ابوالکرم واسطی، نحوی و ادیب و شاعرو محدث که از حفاظ حدیث بود. بسال 447 ه. ق. متولدشد و بسال 510 ه. ق. درگذشت. این ابیات از اوست: ترکت مقالات الکلام جمیعها لمبتدع یدعوبهن الی الردی ولازمت اصحاب الحدیث لأنهم دعاه الی سبل المکارم والهدی و هل ترک الانسان فی الدین غایه اذا قال قلدت النبی محمداً. و باز از اوست: من کان یرجوا أن یری من ساقط امراً سنیاً فلقد رجا أین یجتنی من عوسج رطباً جنیاً. (از معجم الادباء ج 4 ص 185)
ابن علی بن احمد جوزی، مکنی به ابوالکرم واسطی، نحوی و ادیب و شاعرو محدث که از حفاظ حدیث بود. بسال 447 هَ. ق. متولدشد و بسال 510 هَ. ق. درگذشت. این ابیات از اوست: ترکت مقالات الکلام جمیعها لمبتدع یدعوبهن الی الردی ولازمت اصحاب الحدیث لأنهم دعاه الی سبل المکارم والهدی و هل ترک الانسان فی الدین غایه اذا قال قلدت النبی محمداً. و باز از اوست: من کان یرجوا أن یری من ساقط امراً سنیاً فلقد رجا أین یجتنی من عوسج رطباً جنیاً. (از معجم الادباء ج 4 ص 185)
برکه ای است بر نه کروه از ثعلبیه، و نزدیکش کوشکی است ویران و آن را روزی است ازروزهای عربان. (منتهی الارب). جایی در نه میلی ثعلبیه است و در نزدیک آن قصر ویرانی است. اعرابیی گوید: ایا نخلتی وادی الغمیس سقیتما و ان انتما لم تنفعا من سقاکما فعما تسود الاثل حسناً و تنعما و یختال من حسن النبات ذراکما. و بدینجا جنگ غمیس اتفاق افتاد. (از معجم البلدان). رجوع به نزهه القلوب چ لیدن ص 167 شود
برکه ای است بر نه کروه از ثعلبیه، و نزدیکش کوشکی است ویران و آن را روزی است ازروزهای عربان. (منتهی الارب). جایی در نه میلی ثعلبیه است و در نزدیک آن قصر ویرانی است. اعرابیی گوید: ایا نخلتی وادی الغمیس سقیتما و ان انتما لم تنفعا من سقاکما فعما تسود الاثل حسناً و تنعما و یختال من حسن النبات ذراکما. و بدینجا جنگ غُمَیس اتفاق افتاد. (از معجم البلدان). رجوع به نزهه القلوب چ لیدن ص 167 شود
گیاه که در زیر گیاه خشک برآمده باشد، شب تاریک. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، چیز عزیزالوجود که مردمان تا حال آن را ندیده و عدیل و مثل آن را نشناخته باشند. منه: قصیده غمیس. (منتهی الارب) (آنندراج). چیزی که برای مردم آشکار نشده باشد و هنوز آن را نشناخته باشند. الشی ٔ الذی لم یظهر للناس و لم یعرف بعد. و منه: قصیده غمیس، ای لم تعرف بعد. (اقرب الموارد) ، بیشه و درختان انبوه و درهم پیچیده. (منتهی الارب) (آنندراج). بیشه، و بقولی اختصاص به نی زار دارد. (از اقرب الموارد) ، هرچیز درهم و انبوه که در آن فرورفتن و پوشیده شدن توانند. (منتهی الارب) (آنندراج). هر چیز پیچیده و انبوه که میتوان در آن فرورفت و مخفی شد، تاریکی. ظلمت. (از اقرب الموارد) ، آب راهۀ خرد میان تره زار. (منتهی الارب) (آنندراج). گذرگاه کوچک آب در میان سبزه و گیاه. (از اقرب الموارد)
گیاه که در زیر گیاه خشک برآمده باشد، شب تاریک. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، چیز عزیزالوجود که مردمان تا حال آن را ندیده و عدیل و مثل آن را نشناخته باشند. منه: قصیده غمیس. (منتهی الارب) (آنندراج). چیزی که برای مردم آشکار نشده باشد و هنوز آن را نشناخته باشند. الشی ٔ الذی لم یظهر للناس و لم یعرف بعد. و منه: قصیده غمیس، ای لم تعرف بعد. (اقرب الموارد) ، بیشه و درختان انبوه و درهم پیچیده. (منتهی الارب) (آنندراج). بیشه، و بقولی اختصاص به نی زار دارد. (از اقرب الموارد) ، هرچیز درهم و انبوه که در آن فرورفتن و پوشیده شدن توانند. (منتهی الارب) (آنندراج). هر چیز پیچیده و انبوه که میتوان در آن فرورفت و مخفی شد، تاریکی. ظلمت. (از اقرب الموارد) ، آب راهۀ خرد میان تره زار. (منتهی الارب) (آنندراج). گذرگاه کوچک آب در میان سبزه و گیاه. (از اقرب الموارد)
جاره عبدالله بن طاهر. مغنیه من مغنیات العصر العباسی المجیدات صنع اسحاق الموصلی لحنه: اما وی ان المال غاد و رائح و یبقی من المال الاحادیث و الذکر وقد علم الاقوام لو ان حاتماً یرید ثراء المال کان له وفر. وکان اسحاق کثیرالملازمه لعبدالله بن طاهر ثم تخلف عنه مده و ذلک فی ایام المأمون فقال عبدالله للمیس جاریته:خذی لحن اسحاق فی: اما وی ان المال غاد و رائح، فاخلعیه علی و هبت شمال آخر اللیل قره و لا ثوب الا بردها و ردائیا و القیه علی کل جاریه تعلمینها و اشهریه و القیه علی من یجیده من جواری زبیده و قولی اخذته من بعض عجائز المدینه. ففعلت و شاع امره حتی غنی به بین یدی المأمون فقال المأمون للجاریه: ممن اخذت هذا؟ فقالت:من دار عبدالله بن طاهر من لمیس جاریته و اخبرتنی انهااخذته من بعض عجائز المدینه. فقال المأمون لاسحاق: ویلک قد صرت تسرق الغناء و تدعیه اسمع هذا الصوت. فسمعه فقال: هذا و حیاتک لحن و قد وقع علی ّ فیه نقب من لص حاذق و انا اغوص علیه حتی اعرفه ثم بکر الی عبدالله بن طاهر فقال: اء هذا حقی و حرمتی تأخذ لمیس لحن فی اما وی ان المال غاد و رائح. فتغنیه فی و هبت شمال و لیس بی ذلک ولکن بی انها فضحتنی عند الخلیفه و ادعت انها اخذته من بعض عجائز المدینه. فضحک عبدالله و قال: لو کنت تکثر عندنا کما کنت تفعل لم تقدم علیک لمیس و لا غیرها. فاعتذر فقبل عذره و قال له: ای شی ٔ ترید؟ قال: ارید ان تکذب نفسها عند من القته علیها حتی یعلم الخلیفه بذلک. قال: افعل و مضی اسحاق الی المأمون و اخبره القصه فاستکشفها من لمیس حتی وقف علیهاو جعل یعبث باسحاق بذلک مده. (اعلام النساء ج 3 ص 1363) بنت علی بن حارث، زن عمر بن عبدالعزیز خلیفۀ اموی و مادر عبدالله و بکر و ام عمار. (سیره عمر بن عبدالعزیز ص 275) ابوسلمی من اعراب البصره. روی حدیثه عمرو بن جبله. ذکره ابن منده مختصراً. (الاصابه ج 6 ص 9)
جاره عبدالله بن طاهر. مغنیه من مغنیات العصر العباسی المجیدات صنع اسحاق الموصلی لحنه: اما وی ان المال غاد و رائح و یبقی من المال الاحادیث و الذکر وقد علم الاقوام لو ان حاتماً یرید ثراء المال کان له وفر. وکان اسحاق کثیرالملازمه لعبدالله بن طاهر ثم تخلف عنه مده و ذلک فی ایام المأمون فقال عبدالله للمیس جاریته:خذی لحن اسحاق فی: اما وی ان المال غاد و رائح، فاخلعیه علی و هبت شمال آخر اللیل قره و لا ثوب الا بردها و ردائیا و القیه علی کل جاریه تعلمینها و اشهریه و القیه علی من یجیده من جواری زبیده و قولی اخذته من بعض عجائز المدینه. ففعلت و شاع امره حتی غنی به بین یدی المأمون فقال المأمون للجاریه: ممن اخذت هذا؟ فقالت:من دار عبدالله بن طاهر من لمیس جاریته و اخبرتنی انهااخذته من بعض عجائز المدینه. فقال المأمون لاسحاق: ویلک قد صرت تسرق الغناء و تدعیه اسمع هذا الصوت. فسمعه فقال: هذا و حیاتک لحن و قد وقع علی ّ فیه نقب من لص حاذق و انا اغوص علیه حتی اعرفه ثم بکر الی عبدالله بن طاهر فقال: اء هذا حقی و حرمتی تأخذ لمیس لحن فی اما وی ان المال غاد و رائح. فتغنیه فی و هبت شمال و لیس بی ذلک ولکن بی انها فضحتنی عند الخلیفه و ادعت انها اخذته من بعض عجائز المدینه. فضحک عبدالله و قال: لو کنت تکثر عندنا کما کنت تفعل لم تقدم علیک لمیس و لا غیرها. فاعتذر فقبل عذره و قال له: ای شی ٔ ترید؟ قال: ارید ان تکذب نفسها عند من القته علیها حتی یعلم الخلیفه بذلک. قال: افعل و مضی اسحاق الی المأمون و اخبره القصه فاستکشفها من لمیس حتی وقف علیهاو جعل یعبث باسحاق بذلک مده. (اعلام النساء ج 3 ص 1363) بنت علی بن حارث، زن عمر بن عبدالعزیز خلیفۀ اموی و مادر عبدالله و بکر و ام عمار. (سیره عمر بن عبدالعزیز ص 275) ابوسلمی من اعراب البصره. روی حدیثه عمرو بن جبله. ذکره ابن منده مختصراً. (الاصابه ج 6 ص 9)
زرک از گیاهان گیاهی از تیره سوسنیها که بالا رونده و دارای برگهای متناوبشفاف قلبی شکل و نوک تیز است و ممکن است تا ارتفاع 8 متر هم برسد. گلهای آن مایل بسبزی و دارای آرایش خوشه یی است
زرک از گیاهان گیاهی از تیره سوسنیها که بالا رونده و دارای برگهای متناوبشفاف قلبی شکل و نوک تیز است و ممکن است تا ارتفاع 8 متر هم برسد. گلهای آن مایل بسبزی و دارای آرایش خوشه یی است