- میاومه
- میاومه در فارسی روز مزدی روز مزد قرار دادن
معنی میاومه - جستجوی لغت در جدول جو
- میاومه ((مُ وَ مَ یا وِ مِ))
- روزمزد قرار دادن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مداومت در فارسی پتاییدن برزیدن، پی گیری دنباله دادن 3 پایداری پا بر جایی
مساومه و مساومت در فارسی: نرخگذاری بها گذاری بها کردن متاع
مقاومت در فارسی پتوکی پترانی ایستادگی پایداری ایستایی
خوابیدن، جنگیدن
رزم، دشمنی
بیابان فراخ بر جایی همیشگی دیرند
کنشکاش، رایزنی
زنده یاد، شادروان
جمع دیلمی، از ریشه پارسی دیلمیان جمع دیلمی منسوب به دیلم دیلمیان
حمله کردن، به یکدیگر جستن
دسترسی، به صورت داوطلبانه
با هم سخن گفتن، گفتگو کردن
پیکار کردن با یکدیگر، دشمنی کردن
با هم مشورت کردن، کنکاش کردن، رایزنی
پیوسته در کاری بودن، دوام دادن، ادامه دادن، پایداری و ثبات در کاری
به یکدیگر خوردن و همدیگر را کوفتن، به هم صدمه زدن
با هم دوستی و آمد و شد داشتن، با کسی رفت و آمد داشتن
با کسی به دادگاه رفتن و بر هم اقامه دعوی کردن، دادرسی
مایوسه در فارسی مونث مایوس نومید مونث مایوس
متالمه در فارسی مونث متالم: دردمند درد کشیده مونث متالم جمع متالمات
مجاولت در فارسی: همگردی در نبرد با هم جولان کردن با یکدیگر گشتن در نبرد: اوساط حشم و آحاد جمع لشکر چون شغال و روباه و گرگ و امثال ایشان در پیش افتادند و بمجاولت و مراوغت در آمدند و از هر جانب می تاختند
مجاوزت در فارسی: در گذرندگی از جایی گذشتن، عقب انداختن کسی را و گذشتن از وی
مجاوره در فارسی مونث مجاور: همسایه همسامان هم ویمند، زنهار گیر زن مجاورت در فارسی همسایگی، نزدیکی در کناری همکناری، نشینندگی در جایگاهی اشویی گوشه گیری زنهار گیری
جنگ جوانمردانه
مجاوبه و مجاوبت در فارسی مونث مجاوب: هم پاسخی به یکدیگر پاسخ دادن جمع مجاوبات
محاکمه در فارسی داد رسی، داد خواهی با کسی نزد حاکم برای رفع خصومت رفتن بدادگاه رفتن و اقامه دعوی کردن، عمل حاکم یا قاضی در طی یک مرافعه دادرسی جمع محاکمات. توضیح محاکمه دادرسی و رسیدگی دادگاه است بدعوی و ادله طرفین بمنظور اتخاذ تصمیم قضائی درباره مورد نزاع. شروع دادرسی از زمانیست که تشریفات اداری پرونده در دفتر دادگاه تکمیل شده باشد، دادرسی یا محاکمه طبق قوانین آیین دادرسی دو قسم است: دادرسی اختصاری و دادرسی عادی. دادرسی در دادگاههای بخش اختصاری و دادرسی در دادگاههای شهرستان عادی است بجز در مواردی که قانون استثنا کرده
مونث مجزوم جمع مجزومات
حیله کردن برای دست یافتن به چیزی
پاسخ و سخن گفتن، حدیث کردن با یکدیگر، مباحثه، سوال و جواب
مداوله و مداولت در فارسی: پتاییدن (مداوم بودن)، شورش زمانه دگر گشت زمانه، چرخ زدن مداومت، دور زدن، انقلاب زمانه
مداوا و مداوات در فارسی: چارک به سازش به سازش درمان
مونث محتوم جمع محتومات
مختومه در فارسی مونث مختوم بنگرید به مختوم مونث مختوم