جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مصاوله

مصاوله

مصاوله
مصاوله. مصاولت. حمله و هجوم آوردن. رجوع به مصاولت شود
لغت نامه دهخدا

مصاوله

مصاوله
صیال. صیاله. به یکدیگر حمله آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج). حمله کردن بر کسی. (ناظم الاطباء) ، برجستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مجاوله

مجاوله
مجاولت در فارسی: همگردی در نبرد با هم جولان کردن با یکدیگر گشتن در نبرد: اوساط حشم و آحاد جمع لشکر چون شغال و روباه و گرگ و امثال ایشان در پیش افتادند و بمجاولت و مراوغت در آمدند و از هر جانب می تاختند
فرهنگ لغت هوشیار

مداوله

مداوله
مداوله و مداولت در فارسی: پتاییدن (مداوم بودن)، شورش زمانه دگر گشت زمانه، چرخ زدن مداومت، دور زدن، انقلاب زمانه
فرهنگ لغت هوشیار

مزاوله

مزاوله
مزاوله و مزاولت در فارسی: مروسیدن خوگر شدن کلنجار (شیرازی)، ورزیدن، خواست، پی گیری پشتکار بکاری اشتغال ورزیدن، ممارست کردن در کاری ورزیدن، اراده کاری کردن، اشتغال بکاری، ممارست
فرهنگ لغت هوشیار

مطاوله

مطاوله
مطاوله و مطاولت در فارسی: درنگی کردن، دیر کردن، نبرد کردن، دور افکندن
فرهنگ لغت هوشیار