درنگ و انتظار. (ناظم الاطباء). ایست. تربص. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : وز غلو خلق و مکث و طمطراق تافت بر آن مار خورشید عراق. مولوی. مکث زر پیش تو چون مکث جنب در مسجد هست در مذهب مفتی سخای تو حرام. وحشی. - طول المکث، درنگ طولانی. بسیار ماندن: طول المکث دختران در خانه پدران بدان آب زلال مشبه است که در آبگیر زیاده از عادت بماند. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 68). و رجوع به مادۀ قبل شود. - مکث کردن، درنگ کردن و انتظار کشیدن. (ناظم الاطباء) : یعقوب چون به کنعان رسید دوسه روزی مکث کرد. (قصص الانبیاء ص 86)
درنگ و انتظار. (ناظم الاطباء). ایست. تربص. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : وز غلو خلق و مکث و طمطراق تافت بر آن مار خورشید عراق. مولوی. مکث زر پیش تو چون مکث جنب در مسجد هست در مذهب مفتی سخای تو حرام. وحشی. - طول المکث، درنگ طولانی. بسیار ماندن: طول المکث دختران در خانه پدران بدان آب زلال مشبه است که در آبگیر زیاده از عادت بماند. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 68). و رجوع به مادۀ قبل شود. - مکث کردن، درنگ کردن و انتظار کشیدن. (ناظم الاطباء) : یعقوب چون به کنعان رسید دوسه روزی مکث کرد. (قصص الانبیاء ص 86)
مرد مالدار. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مرد مالدار و توانگر. (ناظم الاطباء) : زیرک گفت رمه ای که حافظش من بودم رمه سالاری داشت مکثر، به اجناس و نقود اموال مستظهر. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 140) ، مقابل مقل ّ. شاعری مکثر، شاعری بسیارشعر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بسیارگو: آن فزونی با خضر آمد شقاق گفت رو تو مکثری هذا فراق. مولوی
مرد مالدار. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مرد مالدار و توانگر. (ناظم الاطباء) : زیرک گفت رمه ای که حافظش من بودم رمه سالاری داشت مکثر، به اجناس و نقود اموال مستظهر. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 140) ، مقابل مُقِل ّ. شاعری مکثر، شاعری بسیارشعر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بسیارگو: آن فزونی با خضر آمد شقاق گفت رو تو مکثری هذا فراق. مولوی
افزاریست جولاهگان را که ماشوره را در آن نصب کنند و جامه بافند، آلتی است در چرخ خیاطی که قرقره فلزی را در آن جا دهند و زیر سوزن چرخ در محل مخصوص متصل سازند
افزاریست جولاهگان را که ماشوره را در آن نصب کنند و جامه بافند، آلتی است در چرخ خیاطی که قرقره فلزی را در آن جا دهند و زیر سوزن چرخ در محل مخصوص متصل سازند