- مکث
- درنگ
معنی مکث - جستجوی لغت در جدول جو
- مکث
- درنگ کردن، دیر کردن، توقف کردن
- مکث
- درنگ و انتظار، ایست
- مکث ((مَ))
- درنگ کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
توانگر، مال دار، بسیار مال
مرد مالدار و توانگر
مکث کردن
بسیار گو، پرحرف، پرگو
ریخته شده، حمله برده
روده دراز، پر روده، بسیار گو
درنگ کردن: (آن مرد بلند شد و رفت در همان کوچه برج و کمی آنجا مکث کرد) (ص. هدایت. سگ ولگرد. 20)
ترفند، فریب، نیرنگ
شکستن پیمان، برهم زدن بیع یا پیمان
ماکو، جایی در چرخ خیاطی که ماسوره در آن قرار می گیرد، وسیله ای که نخ را دور آن پیچیده و از لای تارها عبور می دهند، مکوک
از مردم مکه، سوره هایی از قران که در مکه نازل شده
حیله، فریب، کلک، حقّه، نیرنگ، نارو، گول، تنبل، دستان، ترفند، گربه شانی، خدعه، غدر، تزویر، ترب، چاره، قلّاشی، خاتوله، ستاوه، شید، کید، دویل، شکیل، اشکیل، ریو، احتیال، روغان، دلام
زدن، رنجانیدن، بیشبار کردن
سریانی تازی گشته مهک شیرین بویان از گیاهان سوس شیرین بیان. یا اصل (بیخ) مثک. اصل السوس
ماند گار، گرانسنگ مکث کننده درنگ کننده، با وقار رزین، مکث
منسوب به مکه
ام القری، شهر مقدس اسلامی در کشور عربستان سعودی در منطقه حجاز که مسجد الحرام و خانه کعبه در آنجاست
درنگ کردن
افزاریست جولاهگان را که ماشوره را در آن نصب کنند و جامه بافند، آلتی است در چرخ خیاطی که قرقره فلزی را در آن جا دهند و زیر سوزن چرخ در محل مخصوص متصل سازند
زالو، زلو، علق: (گفته که پنجپا یک و غوک و مکل بکوب در خایه هل تو چنگ خشنسار بامداد) (لبیبی. لفا اق. 9- 328)
تشویش کردن، دربیع، باج و خراج گرفتن و بمعنی حق گمرکی
حیله و خدعه و فریب دادگی، و تزویر و ریا
چرخه، ماسوره سربه زیر زیر نگر، سرنگون بر رو در افتاده سرنگون شده، سرنگون واژگون، آنکه سر خود را بزیر اندازد و بزمین نگاه کند
شکستن به هم خوردن، گرفتاری گرفتار شدن شکستن عهد، بهم زدن بیع، شکست پیمان، فسخ معامله
((مُ کِ))
فرهنگ فارسی معین
بر رو درافتاده، سرنگون شده، سرنگون، واژگون، آن که سر خود را به زیر اندازد و به زمین نگاه کند