جدول جو
جدول جو

معنی مکاندن - جستجوی لغت در جدول جو

مکاندن(شِ شِ کَ تَ)
مکانیدن. رجوع به مکانیدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکاندن
تصویر شکاندن
شکستن، خرد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چکاندن
تصویر چکاندن
مایعی را قطره قطره در چیزی ریختن، چکه چکه ریختن، برای مثال ناله بر گردون رسانیدن گرفت / وز دو دیده خون چکانیدن گرفت (جامی۲ - ۴۳۴)
خالی کردن تپانچه یا تفنگ، کشیدن ماشۀ اسلحه و تیر انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکاندن
تصویر تکاندن
حرکت دادن چیزی در جای خود مانند جنباندن درخت، تکان دادن، جنباندن، به حرکت درآوردن چیزی به طور ناگهانی
فرهنگ فارسی عمید
(یَ / یِ مَ دَ)
در تداول اطفال، شکستن. در تداول عامه، شکستن. (یادداشت مؤلف). رجوع به شکستن شود
لغت نامه دهخدا
(گُ یِ تَ)
تکان دادن. تکانیدن:
آمدی لب بام قالیچه تکاندی
قالیچه گرد نداشت خودت نماندی.
(یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(گُ مُ شُ دَ)
چکانیدن. قطره قطره ریختن مایعی را. تقطیر. پالودن:
کنون هفت سال است تا مهر من
همی خون چکاند ابر چهر من.
فردوسی.
دری همی چکاند زری همی فشاند
کاندر جهان بماند پاینده تا به محشر.
فرخی.
سخندانی که بشکافد مثل موی
سخنگویی که بچکاند مثل زر.
فرخی.
رجوع به چکانیدن شود.
، (اصطلاح نظام) تیراندازی با انواع تفنگهای کوچک و بزرگ ساچمه ای یا گلوله ای،کشیدن ماشه و تیرانداختن و تفنگ خالی کردن را گویند
لغت نامه دهخدا
(شْ / شِ کَ تَ)
به مکیدن واداشتن: ساعتی بچه را مکانید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مقل، به دست اندک شیر مکانیدن شتر بچه را. (منتهی الارب). امصاص، مکانیدن. (صراح) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تکاندن
تصویر تکاندن
تکان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکاندن
تصویر شکاندن
شکستن، توضیح شکستن خود متعدی است و احتیاجی بدین فعل نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکاندن
تصویر چکاندن
قطره قطره ریختن مایعی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکاندن
تصویر چکاندن
((چَ دَ))
قطره قطره ریختن مایعی، کشیدن ماشه تفنگ و تیر انداختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکاندن
تصویر تکاندن
((تَ دَ))
حرکت دادن، جنباندن، تکانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چکاندن
تصویر چکاندن
يقطر
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از چکاندن
تصویر چکاندن
Instillation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چکاندن
تصویر چکاندن
instillation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از چکاندن
تصویر چکاندن
滴下
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از چکاندن
تصویر چکاندن
ٹپکانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از چکاندن
تصویر چکاندن
টিপে ঢালার কাজ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از چکاندن
تصویر چکاندن
kutiririsha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از چکاندن
تصویر چکاندن
damlatma
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از چکاندن
تصویر چکاندن
점적
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از چکاندن
تصویر چکاندن
penetesan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از چکاندن
تصویر چکاندن
טִפְטוּף
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از چکاندن
تصویر چکاندن
टपकाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از چکاندن
تصویر چکاندن
การหยด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از چکاندن
تصویر چکاندن
indruppeling
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از چکاندن
تصویر چکاندن
instillazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از چکاندن
تصویر چکاندن
instilação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چکاندن
تصویر چکاندن
滴注
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چکاندن
تصویر چکاندن
zakraplanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چکاندن
تصویر چکاندن
інстиляція
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چکاندن
تصویر چکاندن
Instillation
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چکاندن
تصویر چکاندن
закапывание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چکاندن
تصویر چکاندن
instilación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی