جدول جو
جدول جو

معنی چکاندن

چکاندن((چَ دَ))
قطره قطره ریختن مایعی، کشیدن ماشه تفنگ و تیر انداختن
تصویری از چکاندن
تصویر چکاندن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با چکاندن

چکاندن

چکاندن
مایعی را قطره قطره در چیزی ریختن، چکه چکه ریختن، برای مِثال ناله بر گردون رسانیدن گرفت / وز دو دیده خون چکانیدن گرفت (جامی۲ - ۴۳۴)
خالی کردن تپانچه یا تفنگ، کشیدن ماشۀ اسلحه و تیر انداختن
چکاندن
فرهنگ فارسی عمید