جدول جو
جدول جو

معنی مکامه - جستجوی لغت در جدول جو

مکامه(مُ مَ)
از ’ک وم’، زن گائیده. (منتهی الارب) (آنندراج). منکوحه و زن نکاح کرده شده. (ناظم الاطباء). زن منکوحه، و برخلاف قیاس ساخته شده. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چکامه
تصویر چکامه
(دخترانه)
شعر به ویژه قصیده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مهکامه
تصویر مهکامه
(دخترانه)
دارای کام و آرزویی چون ماه روشن و پیدا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مکرمه
تصویر مکرمه
(دخترانه)
مؤنث مکرم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مکاره
تصویر مکاره
بازاری که هر سال به مدت چند روز در یک کشور تشکیل شود و از کشورهای دیگر کالاهایی برای فروش به آن بازار بیاورند
کنایه از جای بی نظم و شلوغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکرمه
تصویر مکرمه
مؤنث واژۀ مکرم، عزیز، گرامی، بزرگ داشته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشامه
تصویر مشامه
مقابل یمن و برکت، بدفالی، نامبارکی
جناح راست، طرف راست، مقابل میسره، میمنه، جناح ایمن، برانغار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکامن
تصویر مکامن
مکمن ها، جاهای پنهان شدن، کمینگاه ها، جمع واژۀ مکمن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکاره
تصویر مکاره
زشتی، زشت بودن، بدگلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکاتمه
تصویر مکاتمه
راز را از کسی پنهان داشتن، دشمنی را مکتوم ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکالمه
تصویر مکالمه
با هم سخن گفتن، با یکدیگر گفتگو کردن
فرهنگ فارسی عمید
(کَ مَ)
مؤنث کمکام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
مقامه در فارسی نشستنگه (مجلس) در باغ بگشاد سالار بار نشستنگهی ساخت بس شاهوار، سخنرانی گفتار، پایگاه، نوشته آهنگین، گامه در سوفیگری مجلس، خطبه، شرح داستان بیان سر گذشت، مقاله ای ادبی که به نثر فنی مشحون به صنایع بدیعی و توام با اشعار و امثال آورده شود مانند: مقامات بدیعی و مقامات حریری (در عربی) و مقامات حمیدی (در فارسی)، جمع مقامات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکالمه
تصویر مکالمه
جواب سئوال و گفت و شنیدها
فرهنگ لغت هوشیار
منامه در فارسی پایجامه جامه خواب، خوابگاه، گور جای خواب، جامه خواب، قبر گور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکامن
تصویر مکامن
جمع مکمن، سنگرها، کازه ها، کمینگاهها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکانه
تصویر مکانه
مکانت در فارسی: جای جایگاه، خهر گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهامه
تصویر مهامه
جمع مهمه، هامون ها، بیابانهای خشک، دشتهای پهناور
فرهنگ لغت هوشیار
مکرمت در فارسی: جوانمردی بزرگواری مکرمه در فارسی مونث مکرم: گرامی مکرمت، جمع مکارم.} بوقت مکرمه بحر کفش چو موج زدی حباب دار بدی هفت گنبد خضرا) (خاقانی. عبد. 10) توضیح مصراع اول در دیوان خاقانی مصحح دکتر سجادی چنین مذکور است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملامه
تصویر ملامه
نا کسی فرومایگی زفتی ملامت در فارسی: آوینش سرزنش نکوهش
فرهنگ لغت هوشیار
مکاتمه و مکاتمت در فارسی: نیک پوشاندن، راز پوشی نیک پوشاندن، سر خود را از کسی پنهان داشتن: (... گستاخ بمکالمت در آمد بی تحاشی و مکاتمت هر آنچ التماس بود و در لباس خضوع... عرض داد) (مرزبان نامه. تهران. . 1317 ص 172)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکاره
تصویر مکاره
رنجها و سختیها و ناخوشی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضامه
تصویر مضامه
مضامت و مضامه در فارسی فراهم آوردن فراهم آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمامه
تصویر کمامه
کمام - و - کاسبرگ
فرهنگ لغت هوشیار
شعر و قصیده را گویند و آن مطلعی است با ابیات متوازنه، متشارکه در قافیه و ردیف زیاده بر هفده بیت، مبتنی بر هفت شرط، چنانچه نزد اهل این صنعت مبین است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکامه
تصویر چکامه
((چَ مِ))
قصیده، شعر، چغامه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکامن
تصویر مکامن
((مَ مِ))
جمع مکمن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکالمه
تصویر مکالمه
((مُ لَ مَ یا مِ))
با یکدیگر گفتگو کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکاره
تصویر مکاره
((مَ رِ))
جمع مکرهه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکاره
تصویر مکاره
((مَ کّ رِ))
بسیار مکرکننده، حیله گر، بازاری که هر سال یک بار به مدت چند روز در محلی برگزار می شود و از شهرها و کشورهای مختلف در آن شرکت می جویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقامه
تصویر مقامه
((مَ مَ یا مِ))
مجلس، محل نشستن، گروهی از مردم، نوشته ای ادبی با نثر فنی همراه با صنایع بدیعی و اشعار و امثال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منامه
تصویر منامه
((مَ مَ یا مِ))
جای خواب، جامه خواب، قبر، گور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهامه
تصویر مهامه
((مَ مِ))
جمع مهمه، مهمهه، بیابان های خشک، دشت های ویران و خالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چکامه
تصویر چکامه
قصیده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مکرمه
تصویر مکرمه
گرامی
فرهنگ واژه فارسی سره