مکابره. ستیزه. معارضه: شیر از آن مکابرت عجب نماند و بر آتش غیظ مصابرت را کار فرمود. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 244). جز به رنج و مثابرت ذل و مکابرت با گردش ایام بیرون نتوان آمد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 41). با او طریق مکابرت نسپرد. (مصباح الهدایه چ همایی ص 352). و رجوع به مکابره و مکابره شود
مکابره. ستیزه. معارضه: شیر از آن مکابرت عجب نماند و بر آتش غیظ مصابرت را کار فرمود. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 244). جز به رنج و مثابرت ذل و مکابرت با گردش ایام بیرون نتوان آمد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 41). با او طریق مکابرت نسپرد. (مصباح الهدایه چ همایی ص 352). و رجوع به مکابره و مکابره شود
ستیزه کننده. ستیزنده: و شیران کامفیروزی سخت شرزه باشند و مکابر. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 155). تا یک زمان مکابر درآمد و کمربند بهمن بگرفت و از پشت اسب برداشت. (سمک عیار چ خانلری ج 1 ص 73). و رجوع به سه مادۀ بعد شود
ستیزه کننده. ستیزنده: و شیران کامفیروزی سخت شرزه باشند و مکابر. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 155). تا یک زمان مکابر درآمد و کمربند بهمن بگرفت و از پشت اسب برداشت. (سمک عیار چ خانلری ج 1 ص 73). و رجوع به سه مادۀ بعد شود
مکابده. رنج دیدن. سختی کشیدن: او را بر مکابدت اهل نظر و ابرار و معاندت اولی الخطر والاحرار از پای در آورد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 449). مجاهدۀ عظیم باشد و مکابدتی الیم. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 89). این حرفه از مکابدت زراعت و تحمل حرارت هواجر و معانات حراثت بهتر است. (روضهالعقول، مقدمۀ مرزبان نامه چ 1337 ص یا). و رجوع به مکابده شود
مکابده. رنج دیدن. سختی کشیدن: او را بر مکابدت اهل نظر و ابرار و معاندت اولی الخطر والاحرار از پای در آورد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 449). مجاهدۀ عظیم باشد و مکابدتی الیم. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 89). این حرفه از مکابدت زراعت و تحمل حرارت هواجر و معانات حراثت بهتر است. (روضهالعقول، مقدمۀ مرزبان نامه چ 1337 ص یا). و رجوع به مکابده شود
با کسی به بزرگی نورد کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). بزرگی خود بر دیگری ثابت کردن. (غیاث) (آنندراج). غالب شدن بر کسی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نبرد کردن در بزرگی یعنی گفتن و یا نمودن که من از تو بزرگترم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، چیزی که می دانی انکار کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، دشمنی کردن با کسی. (از ناظم الاطباء). معاندت کردن. (از اقرب الموارد) ، معارضه و غلبه و جنگ کردن با کسی. (غیاث) (آنندراج). و رجوع به مکابره شود، منازعه در مسئلۀ علمی نه برای اظهار صواب بلکه برای الزام خصم و گویند مکابره دفاع از حق است پس از علم به آن. (از تعریفات جرجانی). مکابره به معنی منازعه نه از جهت اظهار صواب است و نه برای الزام خصم است وبلکه برای غرض دیگری است مانند آشکار نشدن جهالت و اخفاء آن نزد مردم. (فرهنگ علوم عقلی جعفر سجادی)
با کسی به بزرگی نورد کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). بزرگی خود بر دیگری ثابت کردن. (غیاث) (آنندراج). غالب شدن بر کسی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نبرد کردن در بزرگی یعنی گفتن و یا نمودن که من از تو بزرگترم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، چیزی که می دانی انکار کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، دشمنی کردن با کسی. (از ناظم الاطباء). معاندت کردن. (از اقرب الموارد) ، معارضه و غلبه و جنگ کردن با کسی. (غیاث) (آنندراج). و رجوع به مکابره شود، منازعه در مسئلۀ علمی نه برای اظهار صواب بلکه برای الزام خصم و گویند مکابره دفاع از حق است پس از علم به آن. (از تعریفات جرجانی). مکابره به معنی منازعه نه از جهت اظهار صواب است و نه برای الزام خصم است وبلکه برای غرض دیگری است مانند آشکار نشدن جهالت و اخفاء آن نزد مردم. (فرهنگ علوم عقلی جعفر سجادی)
مکاثره. چیرگی در بسیاری. بسیاری. فراوانی. کثرت: از مزاحمت صادر و وارد... و مکاثرت حوایج و وسایل و مشاغل خادم به جان آمده بود. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 236). خادم از مکاثرت آن اقبال دهشت افزای در اضطراب افتاد. (منشآت خاقانی، ایضاً ص 24). و رجوع به مکاثره شود. - مکاثرت کردن، در بسیاری و فراوانی چیرگی کردن. رقابت کردن در کثرت: از کثرت نفوذ خزائن با مخازن بحر و معادن بر، مکاثرت کردی. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 125). و رجوع به مادۀ بعد شود
مکاثره. چیرگی در بسیاری. بسیاری. فراوانی. کثرت: از مزاحمت صادر و وارد... و مکاثرت حوایج و وسایل و مشاغل خادم به جان آمده بود. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 236). خادم از مکاثرت آن اقبال دهشت افزای در اضطراب افتاد. (منشآت خاقانی، ایضاً ص 24). و رجوع به مکاثره شود. - مکاثرت کردن، در بسیاری و فراوانی چیرگی کردن. رقابت کردن در کثرت: از کثرت نفوذ خزائن با مخازن بحر و معادن بر، مکاثرت کردی. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 125). و رجوع به مادۀ بعد شود
در دو شاهد زیر به معنی دندان نمودن از خشم و آشکار ساختن دشمنی آمده است: ایلک فرصت امکان مجاهرت و مکاشرت نگاهداشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 292). از تمرد سکان و مکاشرت سگان آن حدود... متأنف شد. (ترجمه تاریخ یمینی، ایضاً ص 322). و رجوع به مادۀ بعد شود
در دو شاهد زیر به معنی دندان نمودن از خشم و آشکار ساختن دشمنی آمده است: ایلک فرصت امکان مجاهرت و مکاشرت نگاهداشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 292). از تمرد سکان و مکاشرت سگان آن حدود... متأنف شد. (ترجمه تاریخ یمینی، ایضاً ص 322). و رجوع به مادۀ بعد شود
اصطبار. مصابره. مصابره. صبر ورزیدن. صبر نمودن در کارها. (یادداشت مؤلف). صبر کردن. (غیاث). صبر. شکیبایی. - مصابرت کردن، شکیبایی کردن. شکیب به کار بردن. - مصابرت نمودن، صبر کردن. شکیبایی نشان دادن. صبر و شکیب نمودن: دو ماه در آن محاصرت مصابرت نمود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 68). مدت هجده سال به خراسان بماند و بر انقلاب حالات و تصاریف ایام و حوادث روزگار مصابرت می نمود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 257). مدت سه شبانروز بر محاربت مصابرت نمودند و بر مضاربت مثابرت کرد. (جهانگشای جوینی چ اروپا ج 2 ص 178). و رجوع به مصابره شود
اصطبار. مصابره. مصابره. صبر ورزیدن. صبر نمودن در کارها. (یادداشت مؤلف). صبر کردن. (غیاث). صبر. شکیبایی. - مصابرت کردن، شکیبایی کردن. شکیب به کار بردن. - مصابرت نمودن، صبر کردن. شکیبایی نشان دادن. صبر و شکیب نمودن: دو ماه در آن محاصرت مصابرت نمود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 68). مدت هجده سال به خراسان بماند و بر انقلاب حالات و تصاریف ایام و حوادث روزگار مصابرت می نمود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 257). مدت سه شبانروز بر محاربت مصابرت نمودند و بر مضاربت مثابرت کرد. (جهانگشای جوینی چ اروپا ج 2 ص 178). و رجوع به مصابره شود
مداومت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پایداری. مداومت درکاری: چون از کسی قصد اصفهان احساس نمودی و دانستی که در مقاومت و مزاولت امکان و مقدرت دارد... پای مصابرت و مثابرت استوار کردی. (محاسن اصفهان ص 97). - مثابرت کردن، مداومت کردن. پایداری کردن: مدت سه شبانروز محاربت مصابرت نمودند و بر مضاربت مثابرت کردند. (جهانگشای جوینی ج 2 ص 178). - مثابرت نمودن، پایداری نشان دادن. مداومت کردن: امیر ناصرالدین در تحمل پایداری تکالیف آن اثقال و مقاسات شداید آن اشغال به وجهی مصابرت و مثابرت نمود که قوت بشریت از آن قاصر باشد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 25). و رجوع به مثابره شود
مداومت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پایداری. مداومت درکاری: چون از کسی قصد اصفهان احساس نمودی و دانستی که در مقاومت و مزاولت امکان و مقدرت دارد... پای مصابرت و مثابرت استوار کردی. (محاسن اصفهان ص 97). - مثابرت کردن، مداومت کردن. پایداری کردن: مدت سه شبانروز محاربت مصابرت نمودند و بر مضاربت مثابرت کردند. (جهانگشای جوینی ج 2 ص 178). - مثابرت نمودن، پایداری نشان دادن. مداومت کردن: امیر ناصرالدین در تحمل پایداری تکالیف آن اثقال و مقاسات شداید آن اشغال به وجهی مصابرت و مثابرت نمود که قوت بشریت از آن قاصر باشد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 25). و رجوع به مثابره شود
پیوسته در کاری بودن مداومت کردن، پیشی گرفتن، تحمل کردن مشقت، مداومت در کاری، پیشی سبقت، تحمل رنج و مشقت: جز برنج و مثابرت ذل و مکابرت با گردش ایام بیرون نتواند آمد
پیوسته در کاری بودن مداومت کردن، پیشی گرفتن، تحمل کردن مشقت، مداومت در کاری، پیشی سبقت، تحمل رنج و مشقت: جز برنج و مثابرت ذل و مکابرت با گردش ایام بیرون نتواند آمد