جدول جو
جدول جو

معنی مصابرت

مصابرت
(کَ / کِ)
اصطبار. مصابره. مصابره. صبر ورزیدن. صبر نمودن در کارها. (یادداشت مؤلف). صبر کردن. (غیاث). صبر. شکیبایی.
- مصابرت کردن، شکیبایی کردن. شکیب به کار بردن.
- مصابرت نمودن، صبر کردن. شکیبایی نشان دادن. صبر و شکیب نمودن: دو ماه در آن محاصرت مصابرت نمود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 68). مدت هجده سال به خراسان بماند و بر انقلاب حالات و تصاریف ایام و حوادث روزگار مصابرت می نمود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 257). مدت سه شبانروز بر محاربت مصابرت نمودند و بر مضاربت مثابرت کرد. (جهانگشای جوینی چ اروپا ج 2 ص 178). و رجوع به مصابره شود
لغت نامه دهخدا