جدول جو
جدول جو

معنی مکائیل - جستجوی لغت در جدول جو

مکائیل(مَ)
جمع واژۀ مکیال. (دهار). جمع واژۀ مکیال به معنی پیمانه است. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مکابیز
تصویر مکابیز
(پسرانه)
مگابیز، نام یکی از سرداران داریوش پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از میکائیل
تصویر میکائیل
(پسرانه)
شبیه خداوند، کیست مثل خدا، نام یکی از چهار فرشته مقرب خدا (معرب از عبری)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اکالیل
تصویر اکالیل
اکلیل ها، تاج ها، افسرها، دیهیم ها، جمع واژۀ اکلیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشائیم
تصویر مشائیم
مشئوم ها، نامبارک ها، بدیمن ها، بدشگون ها، جمع واژۀ مشئوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثاقیل
تصویر مثاقیل
مثقال ها، مقادیر کم، جمع واژۀ مثقال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکاتیب
تصویر مکاتیب
مکتوب ها، نوشته شده ها، نامه ها، جمع واژۀ مکتوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخاذیل
تصویر مخاذیل
مخذول ها، سرافکنده ها، خوارها، جمع واژۀ مخذول
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
یارافائیل. نام ملکی از ملایک است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
پنجۀ شیر. (از منتهی الارب). پنجه های شیر، واحد آن عکزوله است. (از اقرب الموارد). پنجه های شیر. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
به معنی کسی که او خداوند را مراقبت میکند، شهریار حاصور در شمال کنعان، (صحیفۀ یوشع 11)، که تمام پادشاهان شمالی فلسطین و مشرق اردن را از برای مقاومت یوشع فراهم آورد، لکن لشکر ایشان منهزم گشته حاصور مفتوح و یابین مقتول گردید، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ اکلیل. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ اکلیل به معنی تاجها. سربندها. افسرها. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به اکلیل شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
یکی از ولایتهای بغداد بوده که حاکم نشین آن کربلا و قضای آن در هندیه قرار داشته است و عشیره ای از عشایر عرب بدانجا می زیسته اند. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
یکی از ملوک سریانی. در 876 ق . میلادی که ابن عدادی را از تاج و تخت محروم کرده و ممالک او را به ضبط خویش آورد و بر یهود و اسرائیل استیلا یافت و شهرهای آنان را ویران ساخت و پس از مظالمی بسیار در 833 قبل از میلاد درگذشت. (قاموس الاعلام ترکی). و در قاموس کتاب مقدس آرد: حزائیل (به معنی خداوند می بیند) یکی از مباشرین بر سنگ فرش سلطنتی بود در ارام چنانکه خداوند ایلیای نبی را امر فرمود که او را به پادشاهی ارام مسح فرماید (اول پادشاهان 19:15) و چون این مطلب برای ایلیا دست نداد الیشاع نبی که پیغمبر بعد از ایلیا بود او را مسح فرمود. تفصیل این مقال آنکه ابن هدد ملک ارام مریض شده و بدان واسطه حزائیل که یکی ازگماشتگان ملک بود کس به نزد الیشاع نبی فرستاد تا مگر احوال ابن هدد را کشف نماید و نبی مزبور فرمود که ابن هدد خواهد مرد و حزائیل بجایش بر تخت سلطنت خواهد نشست لکن نسبت به اسرائیلیان مرتکب شرارت و ناپاکی خواهد گردید، اما چون حزائیل این مطلب را شنید از افعال و اعمالی که نبی به وی نسبت داده بود سخت متنفر گردید. و پس از آن ابن هدد مقتول و حزائیل بر تخت شهریاری مستقر گردید (دوم پادشاهان 8:7-15) پس از آن با بنی اسرائیل و بنی یهودا مطابق فرمایش نبی مر قوم اعلان حرب داد (دوم پادشاهان 10:32) جت را مفتوح ساخت و عزم خود را برای تسخیر اورشلیم جزم نمود. بنابراین شهریار یهودا ارمغان شایانی به وی گسیل کرده بدین واسطه این مهم در عهد تعویق افتاد (دوم پادشاهان 12:18) و مدت 46 سال سلطنت نموده و درگذشت و پسرش ابن هدد بر تخت شهریاری برآمده تمام املاک پدر را از دست داد. (دوم پادشاهان 13:25) (قاموس کتاب مقدس ص 319)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
خواستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). شاء شیئاً و مشاءه و مشائیه. (ناظم الاطباء). و رجوع به شی ٔ و مشاءه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مکیال. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به مکیال شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مکسال. (مهذب الاسماء). رجوع به مکسال شود
لغت نامه دهخدا
میکال، نام فرشتۀ روزی، (از منتهی الارب، مادۀ م ک ل)، فرشته ای که روزی مخلوق را می رساند و به فارسی بشتر و تشتر نیز گویند، (ناظم الاطباء)، فرشتۀ روزی، (دهار)، میکائین، (منتهی الارب)، فرشتۀ روزیها، نام یکی از چهار ملک مقرب، (یادداشت مؤلف)، فرشتۀ روزیها، (السامی فی الاسامی)، رئیس الملائکه، یهودا، پیشوای عساکر فرشتگان، (قاموس کتاب مقدس) :
توهم هست عزرائیل و فضلت هست میکائیل
چو اسرافیل شد منطق خرد جبریل با طیران،
ناصرخسرو،
چون سرافیل قناعت تا ابد جاندار تست
گو مکن دیوان میکائیل روزی را ضمان،
خاقانی،
میکائیلت نشانده بر پر
آورده به خواجه تاش دیگر،
نظامی،
وقتی چنین بود که با جبرئیل و میکائیل نپرداختی، (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(مُ یِ)
پیماینده و آنکه پیمانه می کند. (ناظم الاطباء). با یکدیگر پیماینده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به مکایله شود
لغت نامه دهخدا
(مَ یِ)
جمع واژۀ مکیل و مکیله. (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به مکیل و مکیله شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اکالیل
تصویر اکالیل
جمع اکلیل، افسرها بساک ها جمع اکلیل سر بندها تاجها افسرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عکازیل
تصویر عکازیل
بچه شیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میکائیل
تصویر میکائیل
نام فرشته موکل روزی دادن به بندگان خداوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثاقیل
تصویر مثاقیل
جمع مثقال: مثاقیل سه گونه مثقال نزد مروارید فروشها معروف است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقائید
تصویر مقائید
جمع مقید، بستنگاهان بند شدگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکاتیب
تصویر مکاتیب
جمع مکتوب، نیپیک ها نامه ها جمع مکتوب نامه ها نوشته ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفاعیل
تصویر مفاعیل
جمع مفعول: مفعولها، یکی از اوزان عروضی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشائیم
تصویر مشائیم
جمع مشووم، گجسته ها مرخشگان جمع مشئوم
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مشا، گامبرداران (اندیشه های فلسفی ایران) سخن چینان جمع مشا در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) پیروان حکمت مشا
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مخذول خوار شدگان خذلان دیدگان فرومایگان: بعد از آن ملاحده مخاذیل بر کیارق را کارد زدند مهلک نبود و اثر نکرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاذیل
تصویر محاذیل
جمع محذول، خوار شدگان فرومایگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکاتیب
تصویر مکاتیب
((مَ))
جمع مکتوب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشائین
تصویر مشائین
((مَ شّ))
جمع مشاء. در فلسفه به پیروان ارسطو گفته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکالیل
تصویر اکالیل
افسرها، بساک ها
فرهنگ واژه فارسی سره
نیرنگ بازی
دیکشنری اردو به فارسی