- مَشهَد
- نمایش، صحنه
معنی مَشهَد - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

محل حاضر شدن مردم، محضر، محل حضور، محل شهادت، شهادت گاه، مزار و آرامگاه یکی از ائمه

حاضر شده، دیده شده، آنچه دیده شود، آنچه بر آن گواه شوند، روز جمعه، روز قیامت
گواهی دهنده، گوینده ی: اشهد ان لا اله الاالله گوینده اشهدان لااله الاالله
جليٌّ
conspicueux
نمایاں
দৃশ্যমান
راه رفتن، او راه افتاد
mencolok
โดดเด่น
inayoonekana
눈에 띄는
göze çarpan
प्रकट
appariscente
conspicuo
زحمت کشیده، اضافه کار شده
помітний
заметный
widoczny
auffällig
conspícuo
رصدخانه
بی حال، خسته
برزخ، ضدّ عفونی کننده
opvallend