معنی مَرصَد
مَرصَد
رصدخانه
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با مَرصَد
مَشهَد
مَشهَد
نَمایِش، صَحنِه
دیکشنری عربی به فارسی
مَرهَق
مَرهَق
بی حال، خَستِه
دیکشنری عربی به فارسی
مَروَم
مَروَم
مَنفی، کُمیساریا
دیکشنری عربی به فارسی
مَروَع
مَروَع
وَحشَتناک، تِکان دَهَندِه
دیکشنری عربی به فارسی
مَرعَب
مَرعَب
وَحشَت اَنگِیز، وَحشَتناک
دیکشنری عربی به فارسی
مرصاد
مرصاد
کمین گاه، گذرگاه
فرهنگ نامهای ایرانی
مرصاد
مرصاد
راه، گذرگاه، کمین گاه، جای دیده بان
فرهنگ فارسی عمید
مرصود
مرصود
ویژگی ستاره ای که وضع آن در رصد خانه معلوم شده، رصد شده
فرهنگ فارسی عمید
مترصد
مترصد
امیدوار و چشم داشت دارنده
فرهنگ لغت هوشیار