دستگاهی که با تبدیل انرژی الکتریکی یا انرژی حاصل از سوخت به انرژی مکانیکی باعث انجام کار در ماشین ها می شود، آنچه باعث ایجاد حرکت شود، محرک، موتورسیکلت
دستگاهی که با تبدیل انرژی الکتریکی یا انرژی حاصل از سوخت به انرژی مکانیکی باعث انجام کار در ماشین ها می شود، آنچه باعث ایجاد حرکت شود، محرک، موتورسیکلت
مار پیچنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مار پیچیده و حلقه شده. (ناظم الاطباء) ، گذشته شده بیشتر از شب. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تقور شود
مار پیچنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مار پیچیده و حلقه شده. (ناظم الاطباء) ، گذشته شده بیشتر از شب. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تقور شود
دستگاهی با ساختمان خاص که مولد نیرو و به کار اندازندۀ ماشین و اتومبیل و هواپیما و کشتی و غیره است، وسیلۀ نقلیه. اتومبیل: کوه در کوه موتور بینی و طیاره و توپ دشت در دشت سپه بینی و ترتیب نزال. ملک الشعرای بهار. ، موتورسیکلت. موتوسیکلت. رجوع به موتوسیکلت شود
دستگاهی با ساختمان خاص که مولد نیرو و به کار اندازندۀ ماشین و اتومبیل و هواپیما و کشتی و غیره است، وسیلۀ نقلیه. اتومبیل: کوه در کوه موتور بینی و طیاره و توپ دشت در دشت سپه بینی و ترتیب نزال. ملک الشعرای بهار. ، موتورسیکلت. موتوسیکلت. رجوع به موتوسیکلت شود
آن که کسی از وی کشته شودو خون کشتۀ خویش درنیابد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آن که کینه و خون کشتۀ خود درنیابد. (آنندراج) ، کسی که در بهشت دارای اهل و مال نباشد. (ناظم الاطباء). (معنی اخیر جای دیگر دیده نشد)
آن که کسی از وی کشته شودو خون کشتۀ خویش درنیابد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آن که کینه و خون کشتۀ خود درنیابد. (آنندراج) ، کسی که در بهشت دارای اهل و مال نباشد. (ناظم الاطباء). (معنی اخیر جای دیگر دیده نشد)
تهی کرده شده وخالی کرده و سوراخ شده. (ناظم الاطباء) ، نقرشده. کنده. کنده شده. کنده کاری شده: صورت معشوق در حجرالاسود سینه شان منقوش است و صورت محبت در قالب ایشان منقور. (مقامات حمیدی). از بت خانه آنجا سنگی منقور بیرون آوردند که بر کتابت آن ثبت کرده بودند که... (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 352)
تهی کرده شده وخالی کرده و سوراخ شده. (ناظم الاطباء) ، نقرشده. کنده. کنده شده. کنده کاری شده: صورت معشوق در حجرالاسود سینه شان منقوش است و صورت محبت در قالب ایشان منقور. (مقامات حمیدی). از بت خانه آنجا سنگی منقور بیرون آوردند که بر کتابت آن ثبت کرده بودند که... (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 352)
سمک ممقور، ماهی در آب و نمک گذاشته شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ماهی شور و تلخ. (منتهی الارب) (آنندراج). ماهی شور. (مهذب الاسماء). ماهی شوری که در سرکه و مانند آن تر نهند. ماهی در آب نمک خوابانیده. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا) ، سخت ترش. (یادداشت مرحوم دهخدا)
سمک ممقور، ماهی در آب و نمک گذاشته شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ماهی شور و تلخ. (منتهی الارب) (آنندراج). ماهی شور. (مهذب الاسماء). ماهی شوری که در سرکه و مانند آن تر نهند. ماهی در آب نمک خوابانیده. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا) ، سخت ترش. (یادداشت مرحوم دهخدا)
فراوان بی شمار (اسم. صفت) بسیار فراوان بیشمار: (طبقه تاتار ولزگی غنایم موفور بیشمار: در همان روز عود نموده بجانب شیروان رفتند) (عالم آرا. چا. امیر کبیر. 237)، جزوی باشد که در آن خرم جایز باشد و آنرا خرم نکنند و اخرم ضد موفور باشد (المعجم. مد. چا. 4 8: 1)
فراوان بی شمار (اسم. صفت) بسیار فراوان بیشمار: (طبقه تاتار ولزگی غنایم موفور بیشمار: در همان روز عود نموده بجانب شیروان رفتند) (عالم آرا. چا. امیر کبیر. 237)، جزوی باشد که در آن خرم جایز باشد و آنرا خرم نکنند و اخرم ضد موفور باشد (المعجم. مد. چا. 4 8: 1)
گردن شکسته گردن کوتاه گردن کوتاه، وقص آنست که دوم فاصله را بیفکنند مفاعلن ماند و مفاعلن چون از متفاعلن منشعب باشد آنرا موقوص خوانند یعنی گردن کوتاه و چون از سه متحرک فاصله بدین زحاف یکی ساقط میشود آنرا بکوتاهی گردن تشبیه کردند. (المعجم. مد. چا. 61: 1)
گردن شکسته گردن کوتاه گردن کوتاه، وقص آنست که دوم فاصله را بیفکنند مفاعلن ماند و مفاعلن چون از متفاعلن منشعب باشد آنرا موقوص خوانند یعنی گردن کوتاه و چون از سه متحرک فاصله بدین زحاف یکی ساقط میشود آنرا بکوتاهی گردن تشبیه کردند. (المعجم. مد. چا. 61: 1)
گردن کوتاه، در علم عروض، وقص آن است که دوم فاصله را بیفکنند «مفاعلن» ماند و «مفاعلن» چون از «متفاعلن» منشعب باشد، آن را موقوص خوانند یعنی گردن کوتاه و چون از سه متحرک فاصله بدین زحاف یکی ساقط می شود آن را به ک
گردن کوتاه، در علم عروض، وقص آن است که دوم فاصله را بیفکنند «مفاعلن» ماند و «مفاعلن» چون از «متفاعلن» منشعب باشد، آن را موقوص خوانند یعنی گردن کوتاه و چون از سه متحرک فاصله بدین زحاف یکی ساقط می شود آن را به ک