جدول جو
جدول جو

معنی موقع - جستجوی لغت در جدول جو

موقع
ویژگی نوشته ای که مهر یا امضا شده، مهر و امضا شده
تصویری از موقع
تصویر موقع
فرهنگ فارسی عمید
موقع
هنگام، فرصت
تصویری از موقع
تصویر موقع
فرهنگ فارسی عمید
موقع
(مَ قَ)
موقع. (آنندراج). جای افتادن و جای واقع شدن. (آنندراج). رجوع به موقع شود
لغت نامه دهخدا
موقع
(مُ وَقْ قَ)
بلارسیده و سختی کشیده، سفردیده از مردم و شتر و خر، پشت ریش شده از خر و از شتر. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). بعیر موقع، شتر پشت ریش از بسیاری اسفار. (یادداشت مؤلف) ، راه نرم و کوفته، کارد و تیغ تیزکرده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، نشان کرده شده بر نامه. توقیعکرده شده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (غیاث). صحه گذاشته شده. تأییدشده: مناشیر تقدیر به موافقت تدبیر او موقع و امثلۀ قضا بر موجب رضای او موشح. (سندبادنامه ص 274) ، بلندکرده شده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (غیاث)
لغت نامه دهخدا
موقع
(مُ وَقْ قِ)
نرم سپرندۀ زیر پای. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آنکه با چکش و مطرقه می زند بر چیزی، آنکه تیزمی کند کارد و تیغ را، نشان کننده بر نامه. کسی که توقیع می نویسد بر نامه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
موقع
جای افتادن و جای واقع شدن
تصویری از موقع
تصویر موقع
فرهنگ لغت هوشیار
موقع
صادر کننده توقیع، کسی که اجازه نامه صادر کند
تصویری از موقع
تصویر موقع
فرهنگ فارسی معین
موقع
((مَ قِ))
محل، موضع، جمع مواقع
تصویری از موقع
تصویر موقع
فرهنگ فارسی معین
موقع
بزنگاه، هنگام
تصویری از موقع
تصویر موقع
فرهنگ واژه فارسی سره
موقع
مدت، موعد، وقت، هنگام، فرصت، موقعیت، محل وقوع
فرهنگ واژه مترادف متضاد
موقع
تصادفی، فرصت
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از موقت
تصویر موقت
مقابل دائم، دارای زمان محدود و معیّن، زمان محدود و معیّن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موقد
تصویر موقد
افروزنده، روشن کننده، درخشنده، درخشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موزع
تصویر موزع
پراکنده کننده، پخش کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مولع
تصویر مولع
آزمند و حریص شده به چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موقن
تصویر موقن
یقین دارنده، یقین کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موزع
تصویر موزع
بخش شده، پراکنده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موضع
تصویر موضع
محل قرار گرفتن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موقف
تصویر موقف
محل وقوف، جای ایستادن، ایستگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مودع
تصویر مودع
به ودیعت نهاده شده، امانت گذاشته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرقع
تصویر مرقع
خرقه ای که پینه های چهارگوش داشته باشد، کاغذ یا چیز دیگر که بر آن خط رقاع یا خطوط دیگر نوشته شده باشد، جامۀ وصله دار و دوخته شده از قطعات مختلف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصقع
تصویر مصقع
فصیح، بلیغ، سخنور، بلند آواز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مودع
تصویر مودع
به ودیعت نهنده، امانت گذارنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماوقع
تصویر ماوقع
آنچه واقع شده، آنچه به وقوع پیوسته، واقعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مواقع
تصویر مواقع
موقع ها، مهر و امضا شده ها، جمع واژۀ موقع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موقر
تصویر موقر
عاقل و باوقار، آزموده، خردمند، بزرگوار، آراسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متوقع
تصویر متوقع
کسی که از دیگری چیزی توقع دارد، توقع دارنده، خواهش کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توقع
تصویر توقع
انتظار حصول چیزی داشتن، در انتظار وقوع امری بودن، چشمداشت، امید، خواهش
فرهنگ فارسی عمید
(مُ وَقْ قَ عَ)
پیکانهای به سنگ و فسان تیزکرده: نصال موقعه. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ قَ / قِ عَ)
فرودآمدن جای مرغ. (منتهی الارب) (آنندراج). جای فرودآمدن مرغ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از توقع
تصویر توقع
چشم داشتن، امید و انتظار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موضع
تصویر موضع
جایگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از موقت
تصویر موقت
چندگاهه، گذرا، زودگذر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توقع
تصویر توقع
چشمداشت
فرهنگ واژه فارسی سره
بجا، بوقت، بهنگام، مناسب
متضاد: بیگاه
فرهنگ واژه مترادف متضاد