معنی مصقع
- مصقع
- فصیح، بلیغ، سخنور، بلند آواز
واژههای مرتبط با مصقع
مصقع
- مصقع
- بلند آوا، آماده سخن آماده پاسخ سخنگوی بلند واز، فصیح بلیغ، جمع مصاقع
مصقع
- مصقع
- سخنگوی بلند آواز، فصیح بلیغ، جمع مصاقع
مصقع
- مصقع
- بلیغ فصیح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مصقل. قوی سخن. (مهذب الاسماء). سخت گویا. (دهار) ، بلندآواز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). سخنگوی بلندآواز، آنکه درنماند در سخن و بسته نشودبر وی کلام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
موقع
- موقع
- بزنگاه، هنگام
مصدع
- مصدع
- آنچه باعث دردسر شود، دردسر دهنده
مرقع
- مرقع
- خرقه ای که پینه های چهارگوش داشته باشد، کاغذ یا چیز دیگر که بر آن خط رقاع یا خطوط دیگر نوشته شده باشد، جامۀ وصله دار و دوخته شده از قطعات مختلف
موقع
- موقع
- ویژگی نوشته ای که مُهر یا امضا شده، مهر و امضا شده
مصرع
- مصرع
- بیتی که هر دو مصراعش قافیه داشته باشد، بر زمین افکنده
مصنع
- مصنع
- جایی که آب باران در آن جمع شود مانند حوض، آب گیر، آب انبار، کارگاه، کارخانه
