سخن و جز آن که کوتاه باشد. (از منتهی الارب). سخن مختصر و کوتاه. (ناظم الاطباء). کوتاه و مختصر. (آنندراج) (غیاث). وجیز. خلاصه. ملخص. سخن کوتاه. (یادداشت مؤلف) (صراح اللغه). کوتاه که زود اندریافته شود. (از اقرب الموارد) : خسرو ایران میر عرب و شاه عجم قصه موجز به، سلطان جهان ابراهیم. بوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 389). قصیده خرد ولیکن به قدر و فضل بزرگ به لفظ موجز و معنیش باز مستوفاست. مسعودسعد. این کلمتی چند موجز از خصایص ملک و دولت... تقریر افتاد. (کلیله و دمنه). یک باب که بر ذکر حال برزویۀ طبیب مقصور است و به بزرجمهر منسوب هرچه موجزتر پرداخته شود. (کلیله و دمنه). - موجز کردن، مختصر کردن. اختصار. ایجاز: کردم این گفته ها همه موجز که ستوده ست در سخن ایجاز. مسعودسعد. مثنوی را چابک و دلخواه کن ماجرا را موجز و کوتاه کن. مولوی
سخن و جز آن که کوتاه باشد. (از منتهی الارب). سخن مختصر و کوتاه. (ناظم الاطباء). کوتاه و مختصر. (آنندراج) (غیاث). وجیز. خلاصه. ملخص. سخن کوتاه. (یادداشت مؤلف) (صراح اللغه). کوتاه که زود اندریافته شود. (از اقرب الموارد) : خسرو ایران میر عرب و شاه عجم قصه موجز به، سلطان جهان ابراهیم. بوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 389). قصیده خرد ولیکن به قدر و فضل بزرگ به لفظ موجز و معنیش باز مستوفاست. مسعودسعد. این کلمتی چند موجز از خصایص ملک و دولت... تقریر افتاد. (کلیله و دمنه). یک باب که بر ذکر حال برزویۀ طبیب مقصور است و به بزرجمهر منسوب هرچه موجزتر پرداخته شود. (کلیله و دمنه). - موجز کردن، مختصر کردن. اختصار. ایجاز: کردم این گفته ها همه موجز که ستوده ست در سخن ایجاز. مسعودسعد. مثنوی را چابک و دلخواه کن ماجرا را موجز و کوتاه کن. مولوی
وش، گزینه (وش برابر است با خوب و خوش) کوتاه: سخن کوتاه و مختصر (کلام سخن) : (... و یک باب که بر ذکر برزویه طبیب مقصور است و ببزرجمهر منسوب هر چه موجز تر پرداخته شد) (کلیله. مصحح مینوی. 25)
وش، گزینه (وش برابر است با خوب و خوش) کوتاه: سخن کوتاه و مختصر (کلام سخن) : (... و یک باب که بر ذکر برزویه طبیب مقصور است و ببزرجمهر منسوب هر چه موجز تر پرداخته شد) (کلیله. مصحح مینوی. 25)
پروانه، اجازۀ رسمی که از طرف دولت برای انجام کاری معیّن صادر شود، اجازه نامه، لیسانس، حکم، فرمان، اذن، اجازه، لهی، پروانچه، جواز اجازه دهنده، تجویز کننده
پَروانه، اجازۀ رسمی که از طرف دولت برای انجام کاری معیّن صادر شود، اِجازه نامه، لیسانس، حُکم، فَرمان، اِذن، اِجازه، لِهی، پَروانَچه، جَواز اجازه دهنده، تجویز کننده
کسی که برایش شعری در بحر رجز خوانده شده، (سبک) یکی از اقسام نثر و آن چنانست که کلمات دو عبارت هم وزن باشند نه هم سجع مثال: خیال ناظم بی تعلق قامت دلربایی ناموزون است و قیاص ناثربی تمسک کاکل مومیایی نامربوط. مقابل نثر مسجع و نثر مرسل (عادی)
کسی که برایش شعری در بحر رجز خوانده شده، (سبک) یکی از اقسام نثر و آن چنانست که کلمات دو عبارت هم وزن باشند نه هم سجع مثال: خیال ناظم بی تعلق قامت دلربایی ناموزون است و قیاص ناثربی تمسک کاکل مومیایی نامربوط. مقابل نثر مسجع و نثر مرسل (عادی)