- مواصلت
- با هم وصلت کردن، به هم پیوستن، رساندن
معنی مواصلت - جستجوی لغت در جدول جو
- مواصلت
- وصلت کردن با هم با هم پیوستن، پیوستگی
- مواصلت ((مُ ص لَ))
- با هم وصلت کردن، به هم پیوستن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هم خوراک شدن، با هم غذا خوردن
مواصلت در فارسی: دوستی ناب، پیوند پیوند زناشویی
جمع تواصل
موافقت کردن با کسی
نصیحت کردن، اندرز دادن
با نرمی و آسانی رفتار کردن
به هم رسنده، به یکدیگرپیوسته
یکدیگر را فریب دادن، فریب کاری
با کسی هم عصر بودن، هم زمان بودن
اشتغال به کاری داشتن، ممارست در کاری
دوستی بی آلایش، با کسی دوستی خالص داشتن
با هم پیکار کردن، در میدان با حریف جنگیدن
حیله کردن برای دست یافتن به چیزی، قصد کردن، تیز نگریستن به سوی چیزی
عطا کردن، بخشش کردن، چیزی به یکدیگر دادن و گرفتن
کاری را طول دادن و عقب انداختن، طول دادن در کاری، کار را به امروز و فردا افکندن، با کسی نبرد کردن
در تیراندازی مقابله کردن و دفاع کردن، مجادله کردن
لعنت کردن یکدیگر را نفرین کردن: از جانب حق در زمان حضرت نبی و وصی و زهرا و سبطین علیهم الصلاه و والسلام هر پنج بوعده گاه بعزم مباهله بیرون فرمودند
حمله کردن در جنگ
پافشاری کردن در جهل و نادانی، ستیزیدن با کسی در نادانی مقابل مجامله
با هم جولان کردن با یکدیگر گشتن در نبرد: اوساط حشم و آحاد جمع لشکر چون شغال و روباه و گرگ و امثال ایشان در پیش افتادند و بمجاولت و مراوغت در آمدند و از هر جانب می تاختند
نیکویی کردن، حسن معاشرت
گرد شخصی (یا اشخاصی) یا محلی را فرا گرفتن بطوری که رابطه او (آنان) با خارج قطع گردد در حصار گرفتن: طول ایام محاصره در صورت مکابره زیاد باعث شدت عدوات غازیان عاقبت اندیش زندیه با صاحبان استشاره است. یا محاصره بری. محاصره ناحیه یا کشوری از راه خشکی. یا محاصره بحری. محاصره ناحیه یا کشوری از راه دریا و قطع رابطه آن با دیاری آزاد
حیله کردن برای رسیدن بمقصود، آهنگ کردن قصد کردن، چشم انداختن بچیزی تیز نگریستن، حیله گری، قصد، تیزنگری
مونث متواصل جمع متواصلات
جمع متواصله
بهم رسنده
ستیزیدن، خصومت کردن با کسی، ستیزه خصومت: گفتم نباید که در میدان مکاشفه و مجادله افتد، مباحثه در مسئله ای (علمی ادبی دینی و غیره) بطوری که هر یک از طرفین بخواهد رای خود را بر دیگری تحمیل کند
دور زدن، انقلاب زمانه
دست اندازی و مباشرت، دخالت
بی ریا، دوستی خالص
خصومت و پیکار و دشمنی و عداوت
فریفتن فریب دادن، فریب