جدول جو
جدول جو

معنی مهکوک - جستجوی لغت در جدول جو

مهکوک
(مَ)
سائیده، آن که غایط و تیز را ضبط نتواند کرد، دلیر و شوخ بی باک در سخن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محکوک
تصویر محکوک
حک شده، خراشیده، تراشیده شده، ساییده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشکوک
تصویر مشکوک
آنکه یا آنچه در مورد آن به گمان بیفتند، مبهم، چیزی که دربارۀ آن شک پیدا شده، آنچه مورد شک باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهتوک
تصویر مهتوک
دریده، پاره شده، فوت شده، مرده، مورد هتک حرمت قرار گرفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسکوک
تصویر مسکوک
ویژگی فلزی که مانند سکه ضرب شده است مثلاً طلای مسکوک، سکه
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
مهک. مهلوکی. اسم هندی سوس است. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به مهک شود
لغت نامه دهخدا
ساییده، خراشیده، خاریده سوده ساییده، خراشیده خاریده، نگینی که بر روی آن کنده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسکوک
تصویر مسکوک
سکه زده شده پرشیان سکه زده، جمع مسکوکات
فرهنگ لغت هوشیار
گمان کرده شده در کار، مبهم گمانیک ورو مند شک انگیز چیزی که درباره آن شک کنند گمان کرده شده. توضیح چون لفظ شک مصدر لازم است باید اسم مفعولش با حرف جر (مشکوک فیه) آید اماد در فارسی بدون حرف جرهم استعمال شود. توضیح 2 در تداول فارسی گاه بخطا بجای شاک استعمال گردد: من باین مرد مشکوکم
فرهنگ لغت هوشیار
گسسته جدا کرده شده جدا مانده. مفکوک شدن، جداشدن جدا ماندن: . .} و آن جماعت چون دیده اند که مزاحفات بحور از سوالم مفکوک نمی شود پنداشته اند که همچنانک سوالم بحور را دوایر لازم است مزاحفات را نیز دوایر باید) (المعجم. مد. چا. 66: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
ساخته فارسی گویان از لکه پارسی به شیوه تازی لکه دار بد نام (شگفت آن که در فرهنگ فارسی معین آمده: بر ساخته از لکه عربی است) لکه دار، بد نام توضیح بر ساخته از} لکه {عربی است
فرهنگ لغت هوشیار
پرده دریده، مرده درگذشته این واژه را هدایت در انجمن آرا پارسی دانسته در فرهنگ رشیدی مهتوک آمده پرده دریده، مرده فوت شده در گذشته: (بنگر که در این قطعه چه سحر همی راند مهتوک مسبح دل دیوانه عاقل جان) (خاقانی. سج. 1042- 360)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملکوک
تصویر ملکوک
((مَ))
لکه دار، کنایه از بدنام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهتوک
تصویر مهتوک
((مَ))
پرده دریده، مرده، فوت شده، درگذشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفکوک
تصویر مفکوک
((مَ))
جدا کرده شده، جدا مانده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسکوک
تصویر مسکوک
((مَ))
سکه زده، پول فلزی، جمع مسکوکات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محکوک
تصویر محکوک
((مَ))
سوده، ساییده، خراشیده، خاریده، نگینی که روی آن کنده باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشکوک
تصویر مشکوک
((مَ))
آنچه مورد شک باشد، نامعلوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشکوک
تصویر مشکوک
گمان انگیز، گمانیک، بدگمان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشکوک
تصویر مشکوک
Dubious, Fishy, Dubiously, Questionable, Sketchy, Suspected, Suspicious
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مشکوک
تصویر مشکوک
douteux, de manière douteuse, louche, suspect
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مشکوک
تصویر مشکوک
מְסוֹפֵק , בצורה מסופקת , חשוד , חשוד
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مشکوک
تصویر مشکوک
의심스러운 , 의심스럽게 , 수상한 , 의심스러운
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مشکوک
تصویر مشکوک
şüpheli, şüpheli bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مشکوک
تصویر مشکوک
meragukan, dengan meragukan, mencurigakan, dicurigai
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مشکوک
تصویر مشکوک
संदिग्ध , संदिग्ध रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مشکوک
تصویر مشکوک
dubbio, in modo dubbioso, sospetto, discutibile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مشکوک
تصویر مشکوک
twijfelachtig, dubieus, verdacht
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مشکوک
تصویر مشکوک
dudoso, de manera dudosa, sospechoso, cuestionable
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مشکوک
تصویر مشکوک
сумнівний , сумнівно , підозрілий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مشکوک
تصویر مشکوک
сомнительный , сомнительно , подозрительный , подозрительный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مشکوک
تصویر مشکوک
wątpliwy, wątpliwie, podejrzany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مشکوک
تصویر مشکوک
zweifelhaft, verdächtig, fragwürdig, zwielichtig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مشکوک
تصویر مشکوک
duvidoso, de maneira duvidosa, suspeito, questionável
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مشکوک
تصویر مشکوک
可疑的 , 可疑地 , 可疑的
دیکشنری فارسی به چینی