معنی مسکوک
- مسکوک((مَ))
- سکه زده، پول فلزی، جمع مسکوکات
واژههای مرتبط با مسکوک
مسکوک
- مسکوک
- ویژگی فلزی که مانند سکه ضرب شده است مثلاً طلای مسکوک، سکه
مسکوک
- مسکوک
- سکه زده شده پرشیان سکه زده، جمع مسکوکات
مسکوک
- مسکوک
- سکه زده شده. (آنندراج). سکه زده. مضروب (زر یا سیم) : زر مسکوک. فضۀ مسکوک. سیم مسکوک: معیرالممالک یک دانگ از وزن عباسی را کم نموده، عباسی را شش دانگ مسکوک... نموده. (تذکره الملوک ص 23). طلا، مسکوک از قرار مثقالی پنجاه دینار. نقره، از قرار... (تذکره الملوک ص 23) ، میخ کرده. میخ دوزشده.
- سریر مسکوک، تخت میخ دوز کرده به آهن. (منتهی الارب)
مسکوک
- مسکوک
- پول، سکه، سکه زده
مشکوک
- مشکوک
- گمان انگیز، گمانیک، بدگمان
مسکوت
- مسکوت
- آنچه دربارۀ آن حرفی زده نمی شود
محکوک
- محکوک
- حک شده، خراشیده، تراشیده شده، ساییده شده
مشکوک
- مشکوک
- آنکه یا آنچه در مورد آن به گمان بیفتند، مبهم، چیزی که دربارۀ آن شک پیدا شده، آنچه مورد شک باشد
محکوک
- محکوک
- ساییده، خراشیده، خاریده سوده ساییده، خراشیده خاریده، نگینی که بر روی آن کنده باشند