منسوب به مهر، یکی از خاندانهای عصر ساسانی، مرکب از مهر (محبت یا خورشید) + ان (پسوند نسبت)، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر اورند سردارایرانی در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی
منسوب به مهر، یکی از خاندانهای عصر ساسانی، مرکب از مهر (محبت یا خورشید) + ان (پسوند نسبت)، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر اورند سردارایرانی در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی
دهی است جزء دهستان بالای بخش طالقان شهرستان تهران. با 636 تن سکنه. آب آن از رود خانه پیراجان تأمین می شود و محصول آن غلات، ارزن، علف کوهی، سیب زمینی، گردو و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان بالای بخش طالقان شهرستان تهران. با 636 تن سکنه. آب آن از رود خانه پیراجان تأمین می شود و محصول آن غلات، ارزن، علف کوهی، سیب زمینی، گردو و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
مه راجه. مهاراجه. راجۀ بزرگ. و آن لقبی است فرمانروایان نواحی هند را. نام پادشاه هند. پادشاه هندوستان و هندوان او را مهاراج نامند. (جهانگیری). صورتی از مهاراجه. نام عامی است برای پادشاهان هندوستان. بزرگتر پادشاهان هندوستان را مهراج خوانند. (مجمل التواریخ و القصص) : این سر و تاج غز و آن کت مهراج هند این کله خان چین وآن کمر قیصری. عمعق. هیبتش تاج از سر مهراج هند انداخته صولتش خون از دل طمغاج خان انگیخته. خاقانی. تاج بربود از سر مهراج زنگ یارۀ طمغاج خان کرد آفتاب. خاقانی. و زابج جزایر جابه می باشد به حدود هند است و پادشاه آنجا را مهراج خوانند. (نزهه القلوب چ اروپا مقالۀ سوم ص 230)
مه راجه. مهاراجه. راجۀ بزرگ. و آن لقبی است فرمانروایان نواحی هند را. نام پادشاه هند. پادشاه هندوستان و هندوان او را مهاراج نامند. (جهانگیری). صورتی از مهاراجه. نام عامی است برای پادشاهان هندوستان. بزرگتر پادشاهان هندوستان را مهراج خوانند. (مجمل التواریخ و القصص) : این سر و تاج غز و آن کت مهراج هند این کُلَه ِ خان چین وآن کمر قیصری. عمعق. هیبتش تاج از سر مهراج هند انداخته صولتش خون از دل طمغاج خان انگیخته. خاقانی. تاج بربود از سر مهراج زنگ یارۀ طمغاج خان کرد آفتاب. خاقانی. و زابج جزایر جابه می باشد به حدود هند است و پادشاه آنجا را مهراج خوانند. (نزهه القلوب چ اروپا مقالۀ سوم ص 230)
با حسیس (ظ: یا جشنس) از مؤلفان دورۀ ساسانی است. کتابی به نام بزرگمهربن بختکان نوشته است و آغاز آن بدین مضمون بوده است: لم یتنازع الرأی متنازعان احدهما مخطی و الاّخر مصیب. (الفهرست ابن الندیم)
با حسیس (ظ: یا جشنس) از مؤلفان دورۀ ساسانی است. کتابی به نام بزرگمهربن بختکان نوشته است و آغاز آن بدین مضمون بوده است: لم یتنازع الرأی متنازعان احدهما مخطی و الاَّخر مصیب. (الفهرست ابن الندیم)
پیشرو گروهی از موبدان و دانایان که قیصر روم با باژ و ساو نزد انوشیروان فرستاده است: گزین کرد از آن فیلسوفان روم سخنگوی بادانش از پاک بوم... چو مهراس داننده شان پیشرو گوی در خرد پیر و در سال نو... چو مهراس نزدیک کسری رسید به رومی یکی آفرین گسترید. فردوسی (شاهنامه 698/41-705) پدر الیاس و الیاس مرزبان خزر بوده است به روزگار لهراسب شاه: به مرز خزر مهتر الیاس بود که پور جهاندیده مهراس بود. فردوسی (شاهنامه 681/14)
پیشرو گروهی از موبدان و دانایان که قیصر روم با باژ و ساو نزد انوشیروان فرستاده است: گزین کرد از آن فیلسوفان روم سخنگوی بادانش از پاک بوم... چو مهراس داننده شان پیشرو گوی در خرد پیر و در سال نو... چو مهراس نزدیک کسری رسید به رومی یکی آفرین گسترید. فردوسی (شاهنامه 698/41-705) پدر الیاس و الیاس مرزبان خزر بوده است به روزگار لهراسب شاه: به مرز خزر مهتر الیاس بود که پور جهاندیده مهراس بود. فردوسی (شاهنامه 681/14)
دهی است از دهستان خانمرود بخش هریس شهرستان اهر، واقع در 5هزارگزی شمال خاوری هریس و 27هزارگزی شوسۀ تبریز به اهر. دارای 321 تن سکنه. آب آن از رود خانه قوری چای و راه آن ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان خانمرود بخش هریس شهرستان اهر، واقع در 5هزارگزی شمال خاوری هریس و 27هزارگزی شوسۀ تبریز به اهر. دارای 321 تن سکنه. آب آن از رود خانه قوری چای و راه آن ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
نام رود سند است. (آنندراج). نام رودی که از سمت مشرق آغازد و از جهت جنوب به سوی مغرب متوجه می شود و در طرف پایین سند به دریای فارس می ریزد. (از معجم البلدان). رودی است بر مشرق سند. (حدود العالم). رودی است به مغرب هند
نام رود سند است. (آنندراج). نام رودی که از سمت مشرق آغازد و از جهت جنوب به سوی مغرب متوجه می شود و در طرف پایین سند به دریای فارس می ریزد. (از معجم البلدان). رودی است بر مشرق سند. (حدود العالم). رودی است به مغرب هند
نام پادشاه کابل، جدمادری رستم، بدین توضیح که دختر وی رودابه از سیندخت، زن دستان زال بود و رستم از او بزاد: من از دخت مهراب گریان شدم چو بر آتش تیز بریان شدم. فردوسی. تو را بویۀ دخت مهراب خاست دلت را هش سام زابل کجاست. فردوسی. یکی پادشا بود مهراب نام زبردست با گنج و گسترده کام. فردوسی
نام پادشاه کابل، جدمادری رستم، بدین توضیح که دختر وی رودابه از سیندخت، زن دستان زال بود و رستم از او بزاد: من از دخت مهراب گریان شدم چو بر آتش تیز بریان شدم. فردوسی. تو را بویۀ دخت مهراب خاست دلت را هُش ِ سام زابل کجاست. فردوسی. یکی پادشا بود مهراب نام زبردست با گنج و گسترده کام. فردوسی
دهی است از دهستان خورش رستم بخش شاهرود شهرستان هروآباد. واقع در 1500گزی باختری هشجین و 26هزارگزی شوسۀ هروآباد به میانه. محلی کوهستانی و هوای آن معتدل و سکنۀ آن 768 تن است. آب آن از چهار رشته چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی آنان جاجیم بافی می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان خورش رستم بخش شاهرود شهرستان هروآباد. واقع در 1500گزی باختری هشجین و 26هزارگزی شوسۀ هروآباد به میانه. محلی کوهستانی و هوای آن معتدل و سکنۀ آن 768 تن است. آب آن از چهار رشته چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی آنان جاجیم بافی می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان پشتکوه بخش اردل شهرستان شهرکرد. در 35هزارگزی جنوب خاور اردل و 15 هزارگزی راه ناغان به باجگیران واقع شده، 444 تن سکنه دارد. از چشمه و رودخانه آبیاری می شود. محصولش غلات، نخود و برنج است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان از قبیل گلیم وجاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان پشتکوه بخش اردل شهرستان شهرکرد. در 35هزارگزی جنوب خاور اردل و 15 هزارگزی راه ناغان به باجگیران واقع شده، 444 تن سکنه دارد. از چشمه و رودخانه آبیاری می شود. محصولش غلات، نخود و برنج است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان از قبیل گلیم وجاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
بنگرید به مهمیز آلتی فلزی که برپاشنه چکمه وصل کنند و بوسیله آن اسب را بحرکت و جست و خیزدرآورند، استطاله طویل و لوله یی شکلی که در قاعده برخی کاسبرگها و گلبرگها قرار دارد (مانند گل لادن و گل بنفشه)، این استطاله در انتها تشکیل لوله بن بستی را میدهد که آن را نوش جای گویند و درآنجانوش گل که عبارت از مایع شیرین و معطری است جمع میشود
بنگرید به مهمیز آلتی فلزی که برپاشنه چکمه وصل کنند و بوسیله آن اسب را بحرکت و جست و خیزدرآورند، استطاله طویل و لوله یی شکلی که در قاعده برخی کاسبرگها و گلبرگها قرار دارد (مانند گل لادن و گل بنفشه)، این استطاله در انتها تشکیل لوله بن بستی را میدهد که آن را نوش جای گویند و درآنجانوش گل که عبارت از مایع شیرین و معطری است جمع میشود
جوازه کابیله هاون، شتر پر توان هاونی است که با آن گندم و مانند آن میکوبند، سنگی که درون آنرا خالی کرده باشند و در آن چیز گذارند یا آب ریزند و بدان وضو گیرند، شتر پر زور و بارکش سخت خور
جوازه کابیله هاون، شتر پر توان هاونی است که با آن گندم و مانند آن میکوبند، سنگی که درون آنرا خالی کرده باشند و در آن چیز گذارند یا آب ریزند و بدان وضو گیرند، شتر پر زور و بارکش سخت خور
هاونی است که با آن گندم و مانند آن می کوبند، سنگی که درون آن را خالی کرده باشند و در آن چیز گذارند یا آب ریزند و بدان وضو گیرند، شتر پر زور و بارکش سخت خور
هاونی است که با آن گندم و مانند آن می کوبند، سنگی که درون آن را خالی کرده باشند و در آن چیز گذارند یا آب ریزند و بدان وضو گیرند، شتر پر زور و بارکش سخت خور