ماده شتر نجیبی که آن را از گشنهای هجین و پست بازدارند. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). ماده شتری که بازداشته شده است مگر از نرهای شهرها، از برای گوهری بودن او. (شرح قاموس) (از اقرب الموارد) ، نخلۀ نخست بارآورده. (منتهی الارب) (آنندراج). خرمابن که نخست باری باشد که آن را گشن دهند. (ناظم الاطباء). درخت که اول بار آبستن می شود. (از شرح قاموس)
ماده شتر نجیبی که آن را از گشنهای هجین و پست بازدارند. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). ماده شتری که بازداشته شده است مگر از نرهای شهرها، از برای گوهری بودن او. (شرح قاموس) (از اقرب الموارد) ، نخلۀ نخست بارآورده. (منتهی الارب) (آنندراج). خرمابن که نخست باری باشد که آن را گشن دهند. (ناظم الاطباء). درخت که اول بار آبستن می شود. (از شرح قاموس)
تأنیث مهمل، بی نقطه (از حروف). - حروف مهمله، مقابل حروف منقوطه. حرفهایی که نقطه ندارند چون حاء مهمله، راء مهمله و غیره و این را چون تأکیدی کردند چه آنگاه که حاء نویسند مشهود است که بی نقطه است و افزودن کلمه ’مهمله’ چون تأکیدی باشد برای احتراز از غلط کاتب. بی نقطه. غیر معجم. مقابل معجمه. مقابل منقوطه. ، نزد منطقیان عبارت است بر قسمتی از قضیۀ حملیه و شرطیه. قضییه مهمله، قضیه ای که سور ندارد مقابل محصوره. رجوع به حملیه و شرطیه و نیز رجوع به قضیه شود
تأنیث مهمل، بی نقطه (از حروف). - حروف مهمله، مقابل حروف منقوطه. حرفهایی که نقطه ندارند چون حاء مهمله، راء مهمله و غیره و این را چون تأکیدی کردند چه آنگاه که حاء نویسند مشهود است که بی نقطه است و افزودن کلمه ’مهمله’ چون تأکیدی باشد برای احتراز از غلط کاتب. بی نقطه. غیر معجم. مقابل معجمه. مقابل منقوطه. ، نزد منطقیان عبارت است بر قسمتی از قضیۀ حملیه و شرطیه. قضییه مهمله، قضیه ای که سور ندارد مقابل محصوره. رجوع به حملیه و شرطیه و نیز رجوع به قضیه شود
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان لار، واقع در 70هزارگزی شمال باختری لار. کنار راه فرعی لار به خنج با 136 تن سکنه. آب آن ازچاه و باران است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان لار، واقع در 70هزارگزی شمال باختری لار. کنار راه فرعی لار به خنج با 136 تن سکنه. آب آن ازچاه و باران است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
در زمین هجل رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). در زمین هموار پست و میان کوه رفتن. (ناظم الاطباء). و رجوع به هجل شود، مفاخرت کردن بر هم در آب راندن و در آب خورانیدن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
در زمین هجل رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). در زمین هموار پست و میان کوه رفتن. (ناظم الاطباء). و رجوع به هجل شود، مفاخرت کردن بر هم در آب راندن و در آب خورانیدن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
معجل. ناقه ای که قبل از تمام شدن سال بچه آرد که زنده ماند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). و رجوع به معجل شود، ماده شتری که چون بر وی سوار شوند برجهد. (ناظم الاطباء)
مُعجِل. ناقه ای که قبل از تمام شدن سال بچه آرد که زنده ماند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). و رجوع به معجل شود، ماده شتری که چون بر وی سوار شوند برجهد. (ناظم الاطباء)