جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مهجه

مهجه

مهجه
مهجه در فارسی: جان (روح)، خون دل روح روان، خون دل، جمع مهج
مهجه
فرهنگ لغت هوشیار

مهجه

مهجه
جان و روح. (غیاث اللغات). روح. (از اقرب الموارد). جان. (السامی) (مهذب الاسماء) (آنندراج) ، خون یا خون دل. (از اقرب الموارد) (آنندراج). خون میان دل. (غیاث اللغات). خون که در درون دل است. سویداء. حبهالقلب. ثمرهالقلب. (از یادداشتهای مؤلف) ، خلاصۀ هرچیز. (غیاث اللغات). خالص از هرچیزی. ازهری گفته است: بذلت له مهجتی، أی بذلت له نفسی و خالص ما اقدر علیه. ج، مُهَج، مُهَجات. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

مهچه

مهچه
شیئی به شکل هلال از جنس طلا یا نقره که بر سر علم، گنبد یا قبه نصب می کردند، ماهچِه
مهچه
فرهنگ فارسی عمید